قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم
طبقه بندی موضوعی

۲۲۸ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

******

دست قضا  چو خون حسین ریخت بر زمین

آندم قدر ز روی نبی گشت شرمگین

ذرّات کاینات قرین فنا شدند

چون شد قِران مهر و مهش با سنان کین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۵۲
محمد حسنی

******

در ماتم شهی که سرش ازجفا بُرند

رخت عزا رواست ز سر تا به پا بُرند

هر گز شنیده اید که بی جرم و بی گناه

همچون حسین کسی که سرش ازقفا برند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۵۰
محمد حسنی

******

آن کشته‌اى که نیست جزایى براى او

غیر از خداى او که بود خونبهاى او

آن کشته‌اى که حیدر و زهرا و مصطفى

دارند صبح و شام به جنت عزاى او

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۴۹
محمد حسنی

******

آه از دمی که رو به ره آورد کاروان

بر هفتم آسمان شد از آن کاروان فَغان

یک کاروان تمام، زن و طفل خردسال

از جور چرخ بی کس و در بند ناکسان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۴۸
محمد حسنی

******

ای خون پاک از همه چیزی تو برتری

زان برتری که خون خداوندِ اکبری

ای خون هزار مرتبه سوگند می‌خورم

بر پاکی ات که طاهر و طُهر و مطهَّری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۱۹
محمد حسنی

******

می بود واجب ار که کسی را چنین کُشند

ممکن نمی شدی که به این ظلم و کین کُشند

اسلام و دین ببین که چسان امّت نبی

دین را بهانه کرده و اسلام و دین کُشند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۱۸
محمد حسنی

******

شمر لعین چو خنجر کین از کمر کشید

جبریل مضطرب ز جگر نعره بر کشید

آن بی حیا ز روی پیمبر نکرد شرم

خنجر ز کین به حنجر آن محتضر کشید

خورشید مُنکَسِف شد و آفاق پر زشور

چون آفتابش از افق نیزه سر کشید

جسمش به روی خاک و سرش بر سر سنان

زینب چو دید ناله ی زار از جگر کشید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۱۶
محمد حسنی

******

دگر چه نوبت آن کودک صغیر آمد

ز چرخ پیر خروش ملک بزیر آمد

بجان نثاری بابا ز گاهوارۀ ناز

نخورده شیر تو گفتی چو بچه شیر آمد

که گر به جثه صغیرم ولی به رتبه کبیر

کبیر را ندهند آب چون صغیر آمد

اگر به کار پدر نامد این پسر روزی

درست آمده امروز، گرچه دیر آمد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۱۵
محمد حسنی

******

ای شهیدی که نشاید غمت از یاد رود

گرچه این خاک وجودم همه بر باد رود

ماجرای غمت ار بگذرد اندر آفاق

تا به افلاک همی ناله و فریاد رود

محض رفتن به جنان مایه ی شادی نَبوَد

گر کسی سوی جنان با تو رود شاد رود

زان کنم این همه فریاد که هرگز به جهان

نشنیدم به کسی این همه بیداد رود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۱۴
محمد حسنی

******

اى خاک کربلا تو بهشت برین شدى

ز آن رو که جاى خسرو دنیا و دین شدى‌

نازى اگر به کعبه و بالى اگر به عرش

زیبد، چو جاى آن بدن نازنین شدى‌

هستى زمین و قدر تو از آسمان گذشت

یا حَبَّذا زمین که به از هر زمین شدى‌

خوابیده بس که سبز خطان در تو گلعذار

یک باغ پر ز نسترن و یاسمین شدى‌

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۱۳
محمد حسنی

******

ای کرب و بلا  منزل جانان من استی

یعنی تو مقام شه گل پیرهن استی

خود گلشن طاهایی و باغ گل زهرا

کاینسان چمن اندر چمن از یاسمن استی

زان پیکر زیبا که به خاک تو دفین است

تا چشم کند کار پر از نسترن استی

این نکهت سیب از تو از آن سیب بهشتی است

یا بس که نهان در تو ز سیب ذقن استی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۱۱
محمد حسنی

******

ای خاک کربلا تو به از مشک عنبری

از هر چه گویمت تو از آن چیز برتری

ای خاک پاک این نه خطا بود خواندمت

اکسیر اعظمی تو و گوگرد احمری

ای خاک چیستی تو ندانم که عرش هم

با نیم ذرّه ات ننماید برابری

هر سُبحه یی که بسازند از تو در بها

صد ره فزون تر آمده از مهر و مشتری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۱۰
محمد حسنی

******

چون شهسوار عشق به دشت بلا رسید

بر وى ز دوست تهنیت و مرحبا رسید

کرد از نشاط، هروله با یک جهان صفا

از مروۀ وفا چو به کوى صفا رسید

تِذکار عهد پیش و بلاى الست شد

آمد بشارتش که زمان وفا، رسید

چون در ازل، به جان، تو خریدار ما شدى

اکنون بیا که وقت اداى بها رسید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۰۹
محمد حسنی

******

عشق آن بود که از تو تویی را به در کند

ویرانهی وجود تو زیر و زبر کند

عشق آن بود که هر که بدان گشت سربلند

بر نیزه سر نماید و با نیزه سر کند

عشق آن بود که تشنه ی دیداریار را

حنجر ز آب خنجر فولاد تر کند

عاشق کسی بود  که به دوران عاشقی

برخود حدیث عیش جهان مختصر کند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۰۸
محمد حسنی

******

بیا به دانه ی اشک این زمان معامله کن

به ماتم شه دین پای دل پر آبله کن

به روز حشر که هر کرده را دهند جزا

اگر بهشت ندادندت از حسین گله کن

مگو بهشت کجا ما کجا و شاه کجا

بریز اشک روان یک دو روز حوصله کن

ولی نه شرط محبت بود که بهر حسین

بگویمت به بهشت اشک خود مبادله کن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۰۶
محمد حسنی

******

بر زخمهاى پیکرت ار اشک، مرهم است

پس گریه تا به حشر بر آن زخم ها، کم است‌

ز آن ناوکى که بر دلت آمد ز شست کین

خون دل از دو دیده روانم دمادم است‌

ز آن تیغ کین به فرق تو، تا حشر خاک غم

بر فرق ما همین نَه، که بر فرق عالم است‌

از پیچ و تاب تشنگى ات بر لب فرات

چشم جهانیان همه چون دجله و یم است‌

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۰۵
محمد حسنی

******

شیران کارزار و امیران روزگار

عباس و عون و جعفر و عثمان نامدار

در باغ بوتراب خزان چون رسیده شد

بر سرو هر سه چار سموم اجل دچار

عباس خواند هر سه برادر به نزد خویش

در بر کشید سر و یکی بود شد چهار

گفتا کنون که کار بود تنگ بر حسین

ننگ است، ننگ زندگی ما به روزگار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۰۴
محمد حسنی

******

چون کاروان عشق به دشت بلا گذشت

افکند بار عشق در آنجا ز جا گذشت

با عشق دید آب و هوایش چو سازگار

منزل نمود و از سر آب و هوا گذشت

سالار کاروان همه کالای عشق را

بنهاد در میانه زِ هَر مدّعا گذشت

چون در زمین پُر خطر نینوا رسید

با صد هزار شور و نوا از نوا گذشت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۰۳
محمد حسنی

******

میزان حسن و عشق چو با هم قرین فتاد

سهم بلاى او به امام مبین فتاد

عشقش عنان کشید زیثرب به کربلا

کوشید تا که کار، به عین الیقین فتاد

در دشت عشق تاخت سمند آن قدر که کار

از عشق درگذشت و، به عشق آفرین فتاد

از تاب تشنه کامى اطفال شد چنان

کز تاب، پیچ و تاب به حبل المتین فتاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۰۲
محمد حسنی

******

در کربلا چو محشر کبری شد آشکار

گشتند دوزخی و بهشتی به هم دچار

بودند خیل دوزخی آن روز، شادکام

اما بهشتیان همه لب تشنه و فکار

اهل بهشت را جگر از قحط آب آب

در کام اهل دوزخ و نار، آب خوش گوار

آن ساقیان کوثر و آن شافعان حشر

گشتند تشنه،طعمه ی شمشیر آبدار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۰۱
محمد حسنی