مرثیه ها-بند هفتم
****** |
عشق آن بود که از تو تویی را به در کند |
ویرانهی وجود تو زیر و زبر کند |
عشق آن بود که هر که بدان گشت سربلند |
بر نیزه سر نماید و با نیزه سر کند |
عشق آن بود که تشنه ی دیداریار را |
حنجر ز آب خنجر فولاد تر کند |
عاشق کسی بود که به دوران عاشقی |
برخود حدیث عیش جهان مختصر کند |
هر کس که در زمانه شود دردمند عشق |
از راحت زمانه به کلّی حذر کند |
در باغ جان هر انکه نشاند نهال غم |
نبود غمش که خشک شود یا ثمر کند |
عاشق به جز حسین علی کیست در جهان |
کز بهر دوست از همه عالم گذر کند |
کو چون حسین آنکه ز سودای عاشقی |
نه شادمان به نفع و نه خوف از ضرر کند |
کو چون حسین آن که به میدان امتحان |
جانان هر آنچه گویدش او بیشتر کند |
حق خواهدش که تن به خدنگ بلا دهد |
او جان و تن به تیر بلایش سپر کند |
از خود گذشته اکبر از جان عزیزتر |
در راه دوست داده و ترک پسر کند |
ای من غلام همّت والای آن شهی |
کز ممکنات یکسره قطع نظر کند |
هم خواهران و دخترکانش دهد اسیر |
هم کودکان خرد نِشان قَدَر کند |
از نینوا به کوفه و از کوفه تا به شام |
رأس بریده با حرم خود سفر کند |
برتر بود ز عرش علا خاک کربلا |
نازم به عشق او که به خاک این اثر کند |
بهتر بَوَد زِ آب بقا خاک درگهش |
حضر نبی کجاست که خاکی به سر کند |
گفتی که چهره سرخ وفایی کند ز عشق |
آری کند ولیک ز خون جگر کند |