محاصره شدن هزار نفر از لشکر امیر مومنان علی (ع) در جنگ صفین و نجات آنان توسط آن حضرت
سه شنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۰۸ ب.ظ
صاحبان کتب حبیبُ السّیر الغمّه و «سرور المومنین» ذکر کردهاند که در جنگ صفین، معاویه لعین از طولانی شدن جنگ نگران شد و به سواران لشگر خود گفت که بر لشگر علی حمله کنید که کار بر ما بسیار سخت شده است.
پس بیست هزار سواره از لشکر معاویه به بخشی از لشگر امیرالمؤمنین علیه السلام که هزار نفر بودند حمله کردند و جنگ عظیمی واقع شد و در نهایت، اهل شام آن هزار نفر را کمین زدند و محاصره کردند.
امیرالمؤمنین (ع) چون این حالت را مشاهده فرمودند بر اسب سوار شده و فرمودند: «أَلا رَجُلٌ یَشْری نَفْسَهُ للَّهِ ِ وَ یَبیعُ دُنْیاهُ بِآخِرَتِهِ؟» آیا کسی هست که جان خود را به خداوند عالَم بفروشد و از جان خود در راه رضای او دست بردارد؟
«عبدالعزیز بن حارث جُعَفی» که جوانی خوش سیما، نیکو لقا و شجاع بود و بر اسب سیاهی سوار بود به خدمت حضرت آمد و عرض کرد «بابی انت و امی یا امیرالمؤمنین». پدر و مادرم به فدای تو باد یا امیرالمؤمنین آنچه را که میخواهید بفرمایید!.
حضرت شعری چند در مدح آن جوان خواندند و فرمودند بر این بیست هزار نفر حمله کن و صفهای ایشان بشکاف و خود را به آن هزار نفر از اهل عراق برسان و به ایشان بگو که: «امیرالمؤمنین شما را سلام میرساند و میگوید نترسید و اندوه بخود راه ندهید و همگی با هم با صدای بلند تکبیر بگویید که اینک ما نیز با لشگری به شما خواهیم رسید انشاء اللّه و تکبیر گویان حمله خواهیم کرد».
آن جوان چند تازیانه بر مرکب خود زد و اسب خود را حرکت داد و به صف دشمن زد و خود را به اصحاب امیر المومنین(ع) رساند و چون اهل عراق آن مرد را دیدند شاد شدند و پیغام حضرت را که شنیدند صدای خود را به تکبیر و تهلیل بلندکردند و حمله را شروع کردند و چون صدای تکبیر به سمع مبارک حضرت رسید، آن حضرت نیز از این طرف تکبیر گفتند و همراه با هزار نفر به لشگر معاویه حمله کردند.
اهل شام تاب نیاوردند و از اطراف آن گروه دور شدند و آن هزار نفر که در محاصره دشمن قرار داشتند، صحیح و سالم از آن مهلکه بیرون آمدند و هیچ آسیبی به آنان نرسید و در این درگیری هفتصد تا هشتصد نفر از شامیان به درک واصل شدند.
در آن روز امیرالمؤمنین(ع) از همه کس بیشتر زحمت کشید و بیش از نصف آن کشتگان بدست شخص آن حضرت به هلاکت رسیدند[1].
[1] سیف الواعظین و الذاکرین: تاریخ تفصیلی جنگهای جمل، صفین، نهروان … سهگانه، محمدحسنابنمحمدابراهیم الیزدی، قم: نصایح، ۱۳۷۹،ص218[با اندکی تلخیص]
پس بیست هزار سواره از لشکر معاویه به بخشی از لشگر امیرالمؤمنین علیه السلام که هزار نفر بودند حمله کردند و جنگ عظیمی واقع شد و در نهایت، اهل شام آن هزار نفر را کمین زدند و محاصره کردند.
امیرالمؤمنین (ع) چون این حالت را مشاهده فرمودند بر اسب سوار شده و فرمودند: «أَلا رَجُلٌ یَشْری نَفْسَهُ للَّهِ ِ وَ یَبیعُ دُنْیاهُ بِآخِرَتِهِ؟» آیا کسی هست که جان خود را به خداوند عالَم بفروشد و از جان خود در راه رضای او دست بردارد؟
«عبدالعزیز بن حارث جُعَفی» که جوانی خوش سیما، نیکو لقا و شجاع بود و بر اسب سیاهی سوار بود به خدمت حضرت آمد و عرض کرد «بابی انت و امی یا امیرالمؤمنین». پدر و مادرم به فدای تو باد یا امیرالمؤمنین آنچه را که میخواهید بفرمایید!.
حضرت شعری چند در مدح آن جوان خواندند و فرمودند بر این بیست هزار نفر حمله کن و صفهای ایشان بشکاف و خود را به آن هزار نفر از اهل عراق برسان و به ایشان بگو که: «امیرالمؤمنین شما را سلام میرساند و میگوید نترسید و اندوه بخود راه ندهید و همگی با هم با صدای بلند تکبیر بگویید که اینک ما نیز با لشگری به شما خواهیم رسید انشاء اللّه و تکبیر گویان حمله خواهیم کرد».
آن جوان چند تازیانه بر مرکب خود زد و اسب خود را حرکت داد و به صف دشمن زد و خود را به اصحاب امیر المومنین(ع) رساند و چون اهل عراق آن مرد را دیدند شاد شدند و پیغام حضرت را که شنیدند صدای خود را به تکبیر و تهلیل بلندکردند و حمله را شروع کردند و چون صدای تکبیر به سمع مبارک حضرت رسید، آن حضرت نیز از این طرف تکبیر گفتند و همراه با هزار نفر به لشگر معاویه حمله کردند.
اهل شام تاب نیاوردند و از اطراف آن گروه دور شدند و آن هزار نفر که در محاصره دشمن قرار داشتند، صحیح و سالم از آن مهلکه بیرون آمدند و هیچ آسیبی به آنان نرسید و در این درگیری هفتصد تا هشتصد نفر از شامیان به درک واصل شدند.
در آن روز امیرالمؤمنین(ع) از همه کس بیشتر زحمت کشید و بیش از نصف آن کشتگان بدست شخص آن حضرت به هلاکت رسیدند[1].
[1] سیف الواعظین و الذاکرین: تاریخ تفصیلی جنگهای جمل، صفین، نهروان … سهگانه، محمدحسنابنمحمدابراهیم الیزدی، قم: نصایح، ۱۳۷۹،ص218[با اندکی تلخیص]
۹۵/۱۰/۱۴