حکایت گازُری گرز به دست، که در قبهی فراعنه نماز نکرد و قرار شد بعد از اجرای دو خواستهاش او را بکشند
سه شنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۱۰ ب.ظ
حکایت گویند بعضى از ملوک مصر و فراعنه آنجا در زمین مصر دو قبه بنا نهاده بودند آن را عربان گفتندى و مقرر کرده بودند هر که از آنجا عبور کند در آنجا نماز کند به جهت آن موضع و هر که نکردى دانسته یا ندانسته او را کشتى و لیکن دو حاجت او را برآوردى به شرطى که آن دو حاجت خواهش سلطنت و نجات از قتل نباشد.
روزى مردى گازر از اهل افریقیه با گرز گازرى بر خرى سوار از آنها گذشته و چون نشنیده بود نماز نکرد حُرّاس او را گرفته نزد ملک بردند ملک او را عتاب کرد جواب داد که جاهل بودم و اگر مىدانستم هزار رکعت نماز مىکردم و آمدم اینجا که در ظل حمایت تو باشم.
ملک گفت: فائده ندارد، دو حاجت بخواه غیر نجات و مملکت که کشتنى هستى.
پس گازر به چپ و راست نظر کرد و امراء را شفیع کرد و تضرع کرد سود نبخشید و چون مأیوس شد گفت:
حاجت اول آن که ده هزار دنیار به من دهى با امینى که به جهت اولادم بفرستم همان لحظه ده هزار دینار و امینى حاضر کردند و وجه تسلیم او شده رو به افریقیه رفت، گفت دویم آن که به هر یک از سلطان و حضار او سه دفعه این گرز را بزنم یکى هموار و ملایم و یکى متوسط و دیگرى شدید، و ابتداء از ملک کنم ملک ساعتى طولانى تفکر کرده به حضار از امراء و وزراء گفت چه مىگوئید؟
همگى گفتند باید طریقه سلف و سنت آباء را از دست نداده و حکم مقرر جارى کرد پس ملک از سریر به زیر آمد گفت: اى گازر مشغول زدن باش گازر یک دبوس بر قفاى ملک زد که سر او چرخ زده برو در افتاد و بیهوش شد چون بهوش آمد گفت: اى مرد این زدن خفیف بود یا متوسط یا شدید گازر گفت: هر چه ملک بعد از این ملاحظه فرماید خواهد بود گفت:
و الله که اگر این سبک بوده من از متوسط خواهم مرد، پس رو کرد بحراس عربان که او را آورده بودند گفت: أى اولاد زنا و حرامزادگان چگونه دیدید که این مرد نماز نکرد و اللّه که من دیدم نماز کرد بهیئتى که هیچ کس به این نیکوئى نماز نکرده بود پس او را رها کرد و امر نمود که عربان را خراب کردند[1].
[1] خزائن، نراقی، چاپ اسلامیه، ص437
روزى مردى گازر از اهل افریقیه با گرز گازرى بر خرى سوار از آنها گذشته و چون نشنیده بود نماز نکرد حُرّاس او را گرفته نزد ملک بردند ملک او را عتاب کرد جواب داد که جاهل بودم و اگر مىدانستم هزار رکعت نماز مىکردم و آمدم اینجا که در ظل حمایت تو باشم.
ملک گفت: فائده ندارد، دو حاجت بخواه غیر نجات و مملکت که کشتنى هستى.
پس گازر به چپ و راست نظر کرد و امراء را شفیع کرد و تضرع کرد سود نبخشید و چون مأیوس شد گفت:
حاجت اول آن که ده هزار دنیار به من دهى با امینى که به جهت اولادم بفرستم همان لحظه ده هزار دینار و امینى حاضر کردند و وجه تسلیم او شده رو به افریقیه رفت، گفت دویم آن که به هر یک از سلطان و حضار او سه دفعه این گرز را بزنم یکى هموار و ملایم و یکى متوسط و دیگرى شدید، و ابتداء از ملک کنم ملک ساعتى طولانى تفکر کرده به حضار از امراء و وزراء گفت چه مىگوئید؟
همگى گفتند باید طریقه سلف و سنت آباء را از دست نداده و حکم مقرر جارى کرد پس ملک از سریر به زیر آمد گفت: اى گازر مشغول زدن باش گازر یک دبوس بر قفاى ملک زد که سر او چرخ زده برو در افتاد و بیهوش شد چون بهوش آمد گفت: اى مرد این زدن خفیف بود یا متوسط یا شدید گازر گفت: هر چه ملک بعد از این ملاحظه فرماید خواهد بود گفت:
و الله که اگر این سبک بوده من از متوسط خواهم مرد، پس رو کرد بحراس عربان که او را آورده بودند گفت: أى اولاد زنا و حرامزادگان چگونه دیدید که این مرد نماز نکرد و اللّه که من دیدم نماز کرد بهیئتى که هیچ کس به این نیکوئى نماز نکرده بود پس او را رها کرد و امر نمود که عربان را خراب کردند[1].
[1] خزائن، نراقی، چاپ اسلامیه، ص437
۹۵/۱۰/۱۴