تشنگی ابوذر و آب گوارا آوردن وی برای رسول خدا(ص) در جنگ تبوک
علی بن ابراهیم علیه الرحمه روایت کرده که: در جنگ تبوک، ابوذر سه روز در عقب ماند به جهت اینکه شتر او لاغر و ناتوان بود. پس چون دانست که شتر به قافله نمیرسد، شتر را در راه بگذاشت و رخت خود را بر پشت بست و پیاده متوجه شد. پس چون روز بلند شد و آفتاب گرم گردید، نظر مسلمانان بر وی افتاد. پیامبر اکرم(ص) فرمود: آن کسی که میآید ابوذر است و او تشنه است، زود به وی آب رسانید.
اصحاب چون به او آب او رسانیدند و وی قدری از آن نوشید، به خدمت حضرت شتافت، در حالی که مِطهَرهای(ظرف آبی) پر از آب در دست وی بود. حضرت فرمود که: ای ابوذر تو که آب داشتی؛ چرا تشنه مانده بودی؟!.
گفت: یا رسولالله! به سنگی رسیدم که بر او آبِ باران جمع شده بود. چون چشیدم، شیرین و سرد بود. با خود قرار کردم که تا حبیب من رسول خدا(ص) از این آب نخورد، من نخورم.
حضرت فرمود که: ای ابوذر خدا تو را رحمت کند. تو تنها و غریب زندگانی خواهی کرد و تنها خواهی مُرد و تنها مبعوث خواهی شد، و تنها داخل بهشت خواهی شد، و جمعی از اهل عراق به سبب غسل و تکفین و دفن تو سعادتمند خواهند شد[1].