مرثیه ها-بند ششم
|
****** |
|
بیا به دانه ی اشک این زمان معامله کن |
|
به ماتم شه دین پای دل پر آبله کن |
|
به روز حشر که هر کرده را دهند جزا |
|
اگر بهشت ندادندت از حسین گله کن |
|
مگو بهشت کجا ما کجا و شاه کجا |
|
بریز اشک روان یک دو روز حوصله کن |
|
ولی نه شرط محبت بود که بهر حسین |
|
بگویمت به بهشت اشک خود مبادله کن |
|
بریز اشک و مخواه از حسین غیر حسین |
|
ز هر چه دل به حسین بند و خویش یکدله کن |
|
گرت ز هر مژه خون قطره قطره جاری نیست |
|
نظر به خنجر و شمر و به تیر حرمله کن |
|
زیاد می نرود چون حسین به زینب گفت |
|
ز موی خویش تو در پای صبر سلسله کن |
|
شَوی چو مرحله پیما به سوی کوفه و شام |
|
تو خویش قافله سالار اهل قافله کن |
|
بلا مَبین و ولا را ببین که حضرت دوست |
|
به خون بهاست تو خود دیده باز بر صله کن |
|
کنون که کعبه ی مقصود کبریا شده ایم |
|
صفای حق بنگر با نشاط هروله کن |
|
به گوش جان حسین ناگهان رسید پیام |
|
که زودتر به لقا کوش و ترک مشغله کن |
|
گذشت وقت زوال و رسید وقت بقا |
|
تو جان خویش به جانان خود معامله کن |
|
که ما از آن تو هستیم و خون بهای توییم |
|
تو هرچه خواهی در کار ما مداخله کن |
|
وفایی آنچه نوشتی تو در صحیفه ی عمر |
|
به غیر صفحه ی عشقش، تمام باطله کن |