مرثیه ها-بند هشتم
****** |
چون شهسوار عشق به دشت بلا رسید |
بر وى ز دوست تهنیت و مرحبا رسید |
کرد از نشاط، هروله با یک جهان صفا |
از مروۀ وفا چو به کوى صفا رسید |
تِذکار عهد پیش و بلاى الست شد |
آمد بشارتش که زمان وفا، رسید |
چون در ازل، به جان، تو خریدار ما شدى |
اکنون بیا که وقت اداى بها رسید |
ما خود به عهد، ثابت و بر وعده، صادقیم |
با جان شتاب کن که زمان لقا رسید |
سبقت گرفته عشق تو چون بر بداى ما |
جان ده به کام دل، که نخواهد بدا رسید |
ما خود ترا فدایی و ما خود ترا جزا |
سبحان مَن جزا که ز وی این جزا رسید |
بشکفت غنچۀ دلش از شوق همچو گل |
از گلشن وفا چو به وى این ندا رسید |
قربانیی نمود که حیرانش صد خلیل |
چون آن خلیل کعبه ی دل در منا رسید |
خون از زمین به جوش و به گردون شدى خروش |
بر روى خاک تیره چو خون خدا رسید |
روح و روان او چو روان گشت از بدن |
لال است زان زبان که بگوید کجا رسید |
دلهاى اهل بیت در آن سرزمین شکست |
چون کشتى نجات به دریاى خون نشست |