مرثیه ها-بند نهم
****** |
ای خاک کربلا تو به از مشک عنبری |
از هر چه گویمت تو از آن چیز برتری |
ای خاک پاک این نه خطا بود خواندمت |
اکسیر اعظمی تو و گوگرد احمری |
ای خاک چیستی تو ندانم که عرش هم |
با نیم ذرّه ات ننماید برابری |
هر سُبحه یی که بسازند از تو در بها |
صد ره فزون تر آمده از مهر و مشتری |
هر سجده ای که بر تو نمایند در نماز |
آن سجده بگذرد ز ثریا و از ثری |
ای خاک پاک در تو شفا را نهاده حق |
داری شرف تو بر دم عیسی ز برتری |
زان گوهری که در تو نهان است ای زمین |
خاکت شکست رونق بازار گوهری |
خوابیده در تو سبزخطان جمله مشک موی |
کاینسان عبیر بویی و بهتر از عنبری |
جان های پاک در تو زِ هفتاد تن شد فزون |
در رتبه هر کدام فزون از پیمبری |
افتاده در تو سروقدان لاله گون کفن |
هر یک به چهره ماه و به قامت صنوبری |
هر چند بی سرند ولی در دیار عشق |
بر خیل سروران همه دارند سروری |
خود آدم است در تو نهان کز وجود او |
مسجود بر ملایک و منظور داوری |
یا آن که هست نوح ولی نوح کی چنین |
در خون نمود کشتی عشقش شناوری |
نی نی خلیل باشد و اکبر ذبیح او |
لیلا بسی نموده در این خاک هاجری |
یا موسی است و گنبد پر نور طور او |
هفتاد تن سبطی اش از پی به یاوری |
یا عیسی است و نیزه ی خولیست دار او |
خود شد نهان ز کید یهودان سامری |
یحیی بُوَد مگر که سر از پیکرش جدا |
امّا جدا نگشته ز یحیی به جز سری |
یحیی جدا نگشت ز هم بند بند او |
رأسش نشد به نیزه زِ کشور به کشوری |
یحیی عیال او به اسیری نرفته است |
یحیی از او نرفته نه اکبر نه اصغری |
این خود محمّد است یقین در تو ای زمین |
کاینسان شده است زایر تو هر پیمبری |
گر حیدر است در تو نهان از برای کیست |
وز بهر چیست ناله و فریاد حیدری |
پس شد یقین که فاطمه را نورعین بود |
دیگر ترا بس است وفایی حسین بود |