قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم
طبقه بندی موضوعی

۱۵۳ مطلب با موضوع «حکایات، فضایل و معجزات ائمه اطهار علیهم السلام ....................................... .» ثبت شده است

[مرحوم شیخ علی اکبر نهاوندی می‌نویسد که:] مرحوم...حاج آقا جمال الدین.. فرمود:

روزی برای اقامه‌ی نماز ظهر به مسجد شیخ لطف اللّه -که در میدان شاه اصفهان واقع است- می‌رفتم، دیدم نزدیک مسجد، جنازه‌ای را می‌برند و چند نفر حمّال و کشیکچی همراه او هستند و شخص حاجیِ تاجری از مهمّینِ تُجّار هم که از آشنایانم بود، عقب آن جنازه می‌آید و به شدّت گریه می‌کند و اشک می‌ریزد.

من بسیار متعجّب شدم از اینکه اگر این میّت از بستگانِ نزدیک این حاجیِ تاجر است که این طور برایش گریه می‌کند؛ پس چرا به این نحو مختصر و به وجه موهونیّت او را می‌برند و اگر با او نسبتی ندارد؛ چرا این طور برایش جزع و گریه می‌کند؟.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۱۲
محمد حسنی

در زمان مرجعیت آیت الله العظمی سید ابو الحسن اصفهانی یکی ازعلمای اهل تسنّنِ بغداد در مذمت شیعیان، شانزده بیت شعر، معروف به «قصیدهی بغدادیه» سرود و در آن ابیات، اعتقاد شیعیان به امام زمان(ع) را مورد استهزاء قرار داد و [به استهزا] نوشته بود که شیعیان انتظار دارند که مهدی از سرداب بیرون بیاید.

وی اشعارش را برای بعضی از علمای نجف و سایرین نیز فرستاد[1] از جمله، اشعار وی به دست سید بحرالعلوم یمنی که از علمای زیدیه در یمن بود و وجود حضرت ولی عصر(ع) را انکار می‌کرد نیز رسیده بود. سید یمنی با علماء و مراجع شیعهی آن روز مکاتبه کرد و برای اثبات وجود و حیاتِ آن حضرت، برهان خواست و

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۱۱
محمد حسنی

پدرم (علامه مجلسی اول) رحمة الله علیه برایم نقل کرد و گفت: مرد شریف و نیکوکاری در زمان ما بود که او را «میر اسحاق استرآبادی» می‌‌گفتند. وی چهل مرتبه پیاده به حج بیت الله رفته بود و میانِ مردم مشهور بود که طی‌‌الارض دارد. نامبرده در یکی از آن سال‌‌ها به اصفهان آمد و من هم نزد وی رفتم و آنچه درباره‌ی او شهرت داشت از خودش جویا شدم.

او گفت: در یکی از سال‌‌ها با کاروانِ حج، به زیارت خانه‌ی خدا می‌‌رفتم. وقتی به

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۱۰
محمد حسنی

در کتاب شریف بحار (ج51)، آمده است که:

 جماعتى از ثقات ذکر کرده‌‌اند، مدّتى ولایتِ بحرین، تحت حکم فرنگ بود و فرنگیان، مردى از مسلمانان را والى بحرین کردند که شاید به سبب حکومتِ مُسلِم، آن ولایت معمورتر شود و اصلح باشد به حال آن بلاد. و آن حاکم از ناصبیان بود و وزیرى داشت که در نَصب و عداوت از آن حاکم شدیدتر بود و پیوسته اظهار عداوت و دشمنى نسبت به اهل بحرین مى‏نمود، به سبب دوستى که اهل آن ولایت نسبت به اهل بیت رسالت (علیهم السلام) داشتند. پس آن وزیرِ لعین، پیوسته حیله‏ها و مکرها مى‏کرد براى کشتن و ضرر رسانیدن به اهل آن بلاد.

پس در یکى از روزها،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۰۹
محمد حسنی

[شیخ حسن کاظمینی] گوید: سال 1224 در کاظمین(علیهما السلام) من زیاد طالب تشرّف به محضر حضرت ولیّ عصر-عجّل الله فرجه- بودم و عشق و علاقه‌ی به این مطلب، به اندازه‌‌ای شد که از تحصیل باز ماندم و ناچار شدم در کاظمین یک دکّان عطّاری و سقط فروشی باز کنم. روزهای جمعه، بعد از غسل جمعه، لباس احرام می‌پوشیدم، شمشیر حمایل می‌کردم و مشغول ذکر می‌شدم. [این شمشیر همیشه بالای دکّان ایشان معلّق بود] و روزهای جمعه، خرید و فروش نمی‌کردم و منتظر ظهور فرج امام زمان -عجّل الله فرجه- بودم.

یکی از جمعه‌ها مشغول ذکر بودم که

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۲۸
محمد حسنی

شخصى صالح که در بصره، عطارى مى‏نمود نقل کرد که: «روزى در دکه عطارى نشسته بودم که ناگاه دو نفر مرد از براى خریدن سدر و کافور، بر درِ دکان من وارد شدند که چون در مکالمه و رفتار ایشان تأمّل کردم و صورت و سیرت ایشان را دیدم، آنها را در زىّ اهل بصره ندیدم. لهذا از یار و دیار ایشان پرسیدم و هرقدر که ایشان بر تستُّر و انکار افزودند، من بر التماس بر اظهار، اصرار نمودم؛ تا آنکه ایشان را به رسول مختار و آل اطهار(علیهم السلام) آن قُدوه‌ی ابرار سوگند دادم. چون این دیدند، اظهار نمودند که ما از جمله‌ی ملازمان درگاه عرش آشیان، حضرت حجت(ع) هستیم و شخصى از ملازمان عتبه‌ی عالیه را اجل موعود رسیده و وفات کرده است و ما را صاحب آن ناحیه، مأمور به آن فرمود که سدر و کافور را از تو خریدارى کنیم.

چون این بشنیدم،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۲۷
محمد حسنی

عالم فاضل «علی بن عیسی اربلی» در کشف الغمّه می‌فرماید: جماعتی از ثقات برادرانم به من خبر دادند که در بلاد حلّه؛ شخصی بود که به او «اسماعیل بن حسن هرقلی» می‌گفتند. او اهل قریه‌ای بود که به آن هِرقَل می‌گویند. در زمان من وفات کرد و من او را ندیدم، ولی پسر او شمس الدین، برایم حکایت کرد و گفت: پدرم برایم حکایت کرده است، در وقت جوانی از ران چپ او چیزی به مقدار قبضه آدمی بیرون آمد که به آن «توثه» می‌گویند، این برآمدگی در هر فصل بهار می‌ترکید و از آن خون و چرک بیرون می‌آمد و درد آن، او را از هر شغلی باز می‌داشت.

اسماعیل به حلّه آمد و

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۲۶
محمد حسنی

در نجف اشرف، مرد مؤمنی از خانواده معروف به آل رحیم بود که او را «شیخ حسین رحیم» می‌گفتند و او مردی بود پاک طینت و نیک فطرت و از مقدّسین مشتغلین که مبتلا شده بود به مرض سینه و سرفه و از سینه‌اش همراه با اَخلاط، خون بیرون می‌آمد و با این حالش، در نهایتِ فقر و پریشانی بود و مالکِ قُوتِ روزِ خود نبود؛ و غالب اوقات،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۲۵
محمد حسنی

سبب بنای مسجد مقّدس جمکران و عمارت آن به قول امام(ع) این بوده است که شیخِ عفیفِ صالح، حسن بن مُثله جمکرانی ‌رحمهم الله می‌گوید:

من شب سه شنبه هفدهم ماه مبارک رمضان سنه‌ی 393 ه.ق. در سرای خود خفته بودم که ناگاه دیدم جماعتی از مردم به در سرای من آمدند و نصفی از شب گذشته، مرا بیدار کردند و گفتند: برخیز! و طلب امام محمّد، مهدی صاحب الزمان -صلوات الله علیه -را اجابت کن که تو را می‌خواند.

حسن گفت:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۲۴
محمد حسنی

نقل است که مرحوم بحر العلوم در یکی از دفعاتی که به سامرّه می‌رفت، در بین راه به این مسأله فکر می‌کرد که چگونه است که گریه‌ی بر حضرت سید الشهدا(ع) گناهان را می‌آمرزد؟!.

 ناگاه شخص عربی را در حالی که سوار بر اسبی بود، در مقابل خود مشاهده کرد. سلام کرد و سوار از او پرسید: جناب سید شما را متفکّر می‌بینم! چه خیال می‌کنید؟ اگر مسأله‌ی علمی است، صحبت بدارید! شاید من هم بی ربط نباشم.

جناب بحر العلوم فرمود:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۲۳
محمد حسنی

نقل کرد جناب مولا سلماسی -طاب ثراه- از ناظر امور جناب سیّد بحرالعلوم در ایّام مجاورت مکّه‌ی معظّمه- که گفت:

آن جناب با آن که در بلدِ غُربت بود و منقطع از اهل و خویشان، قویّ القلب بود در بذل و عطا؛ و اعتنایی نداشت به کثرت مصارف و زیاد شدن مخارج.

پس اتّفاق افتاد روزی چیزی نداشتیم. پس چگونگی حال را خدمت سیّد عرض کردم که مخارج زیاد و چیزی در دست نیست. پس چیزی نفرمود و عادت سیّد بر این بود که صبح، طوافی دور کعبه می‌کرد و به خانه می‌آمد و در اطاقی که مختص به خودش بود، می‌رفت.

پس ما قلیانی برای او می‌بردیم، آن را می‌کشید. آن گاه بیرون می‌آمد و

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۲۲
محمد حسنی

خبر داد ما را عالم جلیل، آخوند ملّا زین‌العابدین سلماسی و گفت:

روزی نشسته بودم در مجلس درس آیة الله سیّد سند و عالم مسدّد، فخر الشیعة، علّامه طباطبایی بحرالعلوم‌ قدس سره در نجف اشرف که داخل شد بر او به جهت زیارت، عالم محقّق جناب میرزا ابوالقاسم قمی صاحب قوانین، در آن سالی که از عجم مراجعت کرده بود به جهت زیارت ائمّه‌ی عراق (علیهم السلام) و طواف بیت الله الحرام.

پس متفرّق شدند کسانی که در مجلس به جهت استفاده حاضر شده بودند و ایشان زیاده از صد نفر بودند و من ماندم با سه نفر از خاصّان اصحاب او که در اعلی درجه‌ی صلاح و سداد و ورع و اجتهاد بودند.

پس محقّق مذکور،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۲۱
محمد حسنی

[محدث نوری که ماجرای تشرّف صالحِ صفیِّ متّقی، حاجی علی بغدادی را بدون واسطه از خود وی شنیده چنین نقل می‌نویسد]:

حاجی مذکور - ایّده اللَّه - نقل کرد: «در ذمّه‌ی من هشتاد تومان، مالِ امام(ع) جمع شد. رفتم به نجف اشرف، بیست تومان از آن را دادم به جناب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۲۱
محمد حسنی

مرحوم آیت الله خوئی مکتوب داشته‌اند که:

جناب مستطابِ مرحومِ مبرورِ جنّت مکانِ خُلد آشیان، آقای شیخ محمد شوشتری که قبلا ساکن نجف و بعدا سالها ساکن کوفه شد، برای اینجانب شخصا و بدون واسطه چنین نقل نمودند که بنا گذاشتم یکی از شبهای قدرِ ماه مبارک رمضان را نوزدهم یا بیست و یکم (تردید از بنده است) به مسجد کوفه مشرف شده و

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۲۰
محمد حسنی

متقی صالح، حاج شیخ محمد شوشتری، ساکن شریعه کوفه به ما خبر داد: سنه هزار و سی صد و پانزده با والد ماجد، الحاج شیخ محمد طاهر، به حجّ مشرّف شدیم.

عادت من این بود که در روز پانزدهم ذیحجة الحرام [در بازگشت از حج]، با کاروانی معروف به طیّاره رجوع می‌کردم؛ به واسطه آن که آن ها اسرع بودند، تا حایل [که شهری در شمال آن کشور است] با آن ها بودیم، از حایل، مفارقت می‌نمودیم و با

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۱۹
محمد حسنی

نویسنده‌ی کتاب شیفتگان حضرت مهدى(ع) که داستان تشرف حاج محمد علی فشندی را از زبان خود او شنیده است چنین مینویسد:

[حاج محمد علی فشندی] گوید: سال اول که به مکه مشرف شدم از خدا خواستم که بیست سفر به مکه بیایم تا بلکه امام زمان(ع) را هم زیارت کنم.

ظاهراً سال 1353 بود که از تهران به ‌عنوان خدمه‌ی کاروان، عازم حج شدم. روز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۱۸
محمد حسنی

حضرت عبد العظیم بن عبد اللّه بن علىّ بن الحسن بن زید بن الحسن بن علىّ بن ابى طالب(ع) از اکابر محدّثین، و اعاظم علما و زُهّاد و عبّاد و صاحب ورع و تقوى بوده و از اصحاب حضرت جواد و هادى(علیهما السلام) است و نهایت توسّل و انقطاع را به خدمت ایشان داشته و احادیث بسیار از ایشان روایت کرده است...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۱۷
محمد حسنی

قطب راوندی روایتی را نقل کرده که مُلَخّصش آن است که در ایام متوکل، زنی ادعا کرد که من زینب، دختر فاطمه زهرا(س) هستم. متوکل گفت: که از زمانِ زینب تا به حال، سال‌‌ها گذشته و تو جوانی؟

گفت:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۱۶
محمد حسنی

قطب راوندى روایت کرده است از فضل بن احمد کاتب، از پدرش احمد بن اسرائیل، کاتب «معتزّباللّه» که:

روزى من با معتزّ، به مجلس پدرش متوکل- رفتم. در آن روز، متوکل بر کرسى نشسته بود و «فتح بن خاقان» نزد او ایستاده بود. پس معتزّ سلام کرد و ایستاد و من

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۱۵
محمد حسنی

مولف کتاب «داستانهای عبرت‌آموز» گوید مرحوم آیت الله بهاء الدینى داستان شگفت انگیزى را از قول حمله دارى از شهر ارومیه که سالى یک بار مسافر به مشهد مى‌بُرد، بدین صورت نقل نمود:

مسافرتِ با ماشین تازه آغاز شده بود و در آن زمان، ماشین، باری بود و در قسمتِ بار، مسافر و بارش را یکجا سوار مى‌کردند.

من نزدیک به

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۱۴
محمد حسنی