قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم
طبقه بندی موضوعی

۲۲۸ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

زکریا بن آدم که گویا از وجود برخی مسائل در میان مردم قم اندوهگین شده بود، روزی برای کسب اجازه خدمت امام رضا(ع) رسیده عرض می‌کند:

 «إِنِّی أُرِیدُ الْخُرُوجَ عَنْ أَهْلِ بَیتِی فَقَدْ کثُرَ السُّفَهَاءُ»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۱۳
محمد حسنی

به خط آقا محمدِ تاجر به زبان فارسی و عبارت شیوا آمده که نورالدین محمد گفت: در بندر ریک بمبئی آماده‌ی سفر دریایی به بندر معروف گنگ می‌شدم که جمع کثیری از مردی موثق و گیلانی که برای تجارت، بسیار به آن سرزمین رفت و آمد داشته، نقل می‌کردند که وی می‌گفت:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۱۳
محمد حسنی

در کتاب عیون الزکاء آمده است که:

دو برادر بودند که یکی از طلاب علوم دینیه و دیگری از اتباع سلطان بود. برادر دوم، بسیار به مسلمانان ظلم و جور می‌کرد و آنها به تظلم، نزد برادر عالِم می‌آمدند و برادر عالم، هر قدر او را نصیحت می‌کرد، اثری نمی‌بخشید و وی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۱۱
محمد حسنی

هنگامی که امام ابوالحسن الرضا(ع) به نیشابور رسید و خواست که آنجا را به قصد رفتن نزد مأمون ترک گوید، راویان حدیث، گردش را گرفتند و عرض کردند: ای پسر پیامبر خدا! از پیش ما می‌روی و برایمان حدیثی که از محضرتان فیضی ببریم، نمیگویی؟! حضرت که در کجاوه نشسته بود، سرش را بیرون آورد و فرمود:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۱۰
محمد حسنی

بزنطی گوید: من با گروهی از اصحاب، خدمت ابوالحسن علی بن موسی الرضا(ع) رسیدیم و مدتی با آن حضرت صحبت کردیم، هنگامی که همگان برخاستند تا بروند امام(ع) متوجه من شدند و فرمودند: ای احمد شما بنشینید.

 من هم نشستم. امام(ع) متوجه من شده و با من به سخن گفتن مشغول شدند و من از آن جناب سؤالاتی کردم و او هم پاسخ گفت و تا مدتی از شب گفتگو داشتیم. هنگامی که خواستم از محضرش بیرون بروم فرمودند: ای احمد! میروی و یا همین جا می‌‌خوابی؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۱۰
محمد حسنی

سید نبیل، عالم جلیل آقای حاج سید علی خراسانی معروف به علم الهدی فرمود در جلد سوم «کتاب راهنما» چنین نقل می‌کند که:

مشهدی محمد ترک سال‌‌های چند بود به من اظهار ارادت می‏کرد و به نماز جماعت حاضر می‏شد. لکن چون مردم درباره‌ی او گمان خوشی نداشتند من چندان به او اظهار محبت نمی‏کردم. تا اینکه نمی‏دانم چه پیش آمدی شده بود که چشم‌‌های او کور شد و به فقر و پریشانی گرفتار گردید. و من

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۰۹
محمد حسنی

حاج فرهاد میرزا، پسر عباس میرزا -ولیعهد فتحعلی شاه و عموی ناصرالدین شاه- از دانشمندان نامی اسلام است در سال 1300 هجری صحن و رواق و گنبد و تزئینات حرم و صحن مقدس حضرت موسی بن جعفر(علیهما السلام) را به هزینه خود تعمیر نمود.

 بعضی به او اشکال کردند که شما از جمله‌ی علمائید و مؤلف کتب قمقام و جام جم و غیره می‏باشید؛ چرا یکصد هزار تومان (معادل یکصد هزار مثقال طلا) از اموال خود را در راه ساخت حرم، مصرف نمودید؟

پاسخ گفت:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۰۸
محمد حسنی

[ملا احمد نراقی می‌گوید:] در سنه‌ی 1210 که حقیر به عزمِ زیارت بیت‌‌الله الحرام وارد بغداد شدم، چند روزی در بقعه‌ی متبرکه‌ی کاظمین(علیهما السلام) -به جهت جمع زیارت حج و ائمه(علیهم السلام) - توقف کردم.

در شب جمعه در روضه متبرکه امامین همامین بودم با جمعى از أحباء و همسفران و بعد از آنکه از تعقیبِ نماز عشاء فارغ شدم و ازدحام مردم کم شد، برخاستم و به بالاى سرِ مبارک آمدم که دعاى کمیل را در آن موضعِ کامل، با حضور قلب، تلاوت نمایم.

در این زمان،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۰۷
محمد حسنی

«میرزا اسماعیل سلماسی» از پدر بزرگوارش «ملّا زین ‌‌العابدین سلماسی قدس‌سره» که مجاور کاظمین بود، نقل ‌می‌کند که:

 در سال 1246 که طاعون عمومی شد و مردم خانه‌هایشان را تخلیه کردند، آب دجله نیز بسیار بالا آمد و کاظمین را غرق کرد و آب، میانِ کوچه‌ها و خیابان‌‌ها روان شد و به صحنِ شریف رسید و همه‌ی مردم از صحن، بیرون رفتند و درها و روزنه‌های آن را بستند و چون

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۰۶
محمد حسنی

سید جلیل خوانساری در کتاب روضات الجنات از... ابن جوزی نقل نموده که:

چون بُشر مریض شد به مرض موتش و اخوان و اَصدقای او نزدش جمع و حاضر شده بودند؛ به او گفتند که ما عازم هستیم که قاروره‌ی[1] تو را که در آن بول کرده‌ای به سوی طبیب ببریم تا بعد از ملاحظه نمودن آن و تشخیص مرضت تو را مداوا نماید. بُشر چون این را شنید گفت:

من در منظرِ طبیبم و او مرا معاینه می‌بیند (مشاهده می‌کند) و او می‌نماید به من آنچه را که می‌خواهد.

اصدقایش گفتند که: فلان نصرانی، طبیب بسیار حاذقی است و ناچار قاروره‌ی تو را به نزد او باید برد.

پس بُشر گفت:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۰۵
محمد حسنی

علّامه حلّى در منهاج الکرامة نقل کرده که بُشر حافی به دست حضرت موسى بن جعفر(ع) توبه کرد، و سببش آن شد که روزى آن حضرت، گذشت از درِ خانه‌ی او در بغداد، شنید که صداى ساز و آواز و غنا و نى و رقص از آن خانه، بیرون مى‏آید؛ پس بیرون آمد از آن خانه، کنیزکى و در دستش خاکروبه بود، آن خاکروبه را ریخت بر درِ خانه.

حضرت به او فرمود: اى کنیزک! صاحبِ این خانه آزاد است یا بنده؟

گفت: آزاد است.

فرمود: راست گفتى، اگر بنده بود از مولاى خود مى‏ترسید.

کنیزک چون برگشت،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۰۲
محمد حسنی

ابن شهر آشوب روایت کرده از «ابو على بن راشد» و غیر او در خبری طولانى که گفت:

جمع شدند شیعیان نیشابور و اختیار کردند از بین همه، «محمّد بن على نیشابورى» را، پس سى هزار دینار و پنجاه هزار درهم و دو هزار پارچه جامه به او دادند که براى امام موسى(ع) ببَرد. شطیطه که زنى مؤمنه بود یک درهمِ صحیح و پارچه‌ای از خام که به دست خود آن را رَشته بود و چهار درهم ارزش داشت آورد و گفت:

«اِنَّ ٱللَّهَ لَا یسْتَحْىِ مِنَ ٱلْحَقِّ» یعنى: این که من مى‏فرستم اگر چه کم است، لکن از فرستادنِ حقِّ امام(ع) نباید حیا کرد، اگر چه اگر کم باشد. «قَالَ فَثَنَّیتُ دِرهَمَها».

پس آن جماعت آوردند جزوه‏ایى که

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۰۱
محمد حسنی

علّامه مجلسى رحمه اللّه در بحار از کتاب عیون المعجزات روایت کرده که: وقتى ابراهیم جمّال که یکى از شیعیان موسی بن جعفر(ع) بود، خواست خدمت علىّ بن یقطینِ برسد؛ اما چون ابراهیم، ساربان بود و علىّ بن یقطین وزیر؛ و به حسب ظاهر، شأن ابراهیم نبود که بر على وارد شود، لهذا او را راه نداد. اتفاقا در همان سال، علىّ بن یقطین به حجّ مشرّف شد و در مدینه خواست خدمت موسى بن جعفر(ع) شرفیاب شود اما حضرت او را راه نداد.

روز دوّم، در بیرونِ خانه، على، آن حضرت را ملاقات نمود و عرضه داشت: اى سید من! تقصیر من چه بود که مرا راه ندادید؟

حضرت فرمود:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۰۰
محمد حسنی

علامه مجلسی در بحار... از ارشاد شیخ مفید.... روایت کرده که:

روزی هارون الرشید، برای اِکرام علی بن یقطین، لباسی فاخر از لباس‌های خودش را فرستاد که از جمله‌ی آنها، دُراعه‌ای سیاه رنگ از جنس خَز و مُطرز به طلا بود. علی بن یقطین هم بیشتر آن لباس‌ها را خدمت حضرت امام موسی بن جعفر(ع) فرستاد که از جمله‌ی آنها همان دُراعه بود و با آن لباس‌ها، پول نقدی که باید از بابت خمس هر ساله به امام می‌‌رساند را همراه نمود.

چون فرستاده‌ی او به نزد امام(ع) رسید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۵۹
محمد حسنی

علی بن یقطین در زمانی که وزیر هارون الرشید بود، نامه‌ای به حضرت امام موسی کاظم(ع) چنین نوشت و عرض کرد:

«أَنَّ قَلْبِی یضِیقُ‏ مِمَّا أَنَا عَلَیهِ‏ مِنْ‏ عَمَلِ‏ السُّلْطَانِ‏ فَإِنْ أَذِنْتَ جَعَلَنِی الله فِدَاک هَرَبْتُ مِنْه‏[1]»

 سینه‌ام از آنچه که در آنم (پست وزارت) سنگینی می‌کند؛ فدایت گردم اگر اجازه دهی از آن فرار کنم.

امام در پاسخ نوشت:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۵۹
محمد حسنی

روایت شده که على بن یقطین به حضرت موسی بن جعفر(ع) نوشت که روایات در باب وضوء مختلف است، مى‏خواهم به خطّ مبارکِ خود مرا راهنمایی فرمایید که چگونه وضو مى‏کرده باشم؟

امام(ع) به او نوشت که تو را امر مى‏کنم به آن که سه بار رو بشویى، و دست‏ها را از سر انگشتان تا مِرفَق سه بار بشویى و تمام سر را مسح کن و ظاهر دو گوش را مسح نماى و پاها را تا ساق بشوى به روشى که حنفیان مى‏کنند!.

چون نوشته به على رسید تعجّب نموده با خود گفت:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۵۸
محمد حسنی

شیخ اِربلی از شقیق بلخی روایت کرده که در سال 149 به حج می‌رفتم؛ چون به قادسیه رسیدم نگاه کردم و دیدم، مردمان بسیاری برای حج حرکت کرده‌‌اند و تمامی‌ آنها با زینت و اموال‌‌اند. پس نظرم افتاد به جوان خوشرویی که ضعیف وگندم‌‌گون بود و بالای جامه‌های خویش، جامه‌‌ای پشمینه پوشیده بود و شَملَه‌ای (شالی) در بر کرده بود و نعلین در پای مبارکش بود و از مردم کناره‌‌گیری کرده و تنها نشسته بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۵۷
محمد حسنی

روزی هارون به امام کاظم(ع) عرض کرد: مرزهای فدک را تعیین کن تا آن را به شما بازگردانم!

حضرت به درخواست او توجهی نکرد و از پاسخ به سؤالش ابا نمود. اما هارون بسیار اصرار کرد تا آنکه امام(ع) فرمود:

اگر قصد باز گرفتن فدک را داشته باشم، آن را طبق مرزهای واقعی می‏گیرم!

هارون با تعجب پرسید:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۵۶
محمد حسنی

ابن شهر آشوب از على بن یقطین روایت کرده که وقتى هارون الرّشید طلب کرد مردى را که باطل کند به سبب او امر حضرت أبو الحسن موسى بن جعفر(ع) را و خجالت دهد آن حضرت را در مجلس، پس اجابت کرد او را به جهت این کار مردى افسونگر، پس چون در مجلس، خوانِ طعام حاضر شد، آن مرد حیله کرد در نان، پس چنان شد که هر چند خادمِ حضرت، قصد کرد تا نانى بردارد و نزد حضرت گذارد، نان از نزد او پرید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۵۵
محمد حسنی

ملا احمد نراقی می‌نویسد: شیخ ثقه‏ای که مرد متدینی بود و من خودم او را ملاقات کرده بودم، از قول شیخ محمد، کلیددار روضه‌ی مقدسه‌ی کاظمین‏(علیهما السلام) چنین نقل کرد که:

بعد از زمان سلطنت نادرشاه افشار در ایران، هنگامی که «حسن پاشا» پاشای عراقِ عرب بود در بغداد، روزی در ایام ماه جمادی‌‌الثانیه در وقتی که جمعی از اُمراء و اَفندیان و اَعیانِ آل عثمان، در مجمع او حاضر بودند پرسید: سبب چیست که اولِ ماه رجب را شب نور باران گویند؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۵۵
محمد حسنی