قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم
طبقه بندی موضوعی

۸ مطلب با موضوع «حکایات، فضایل و معجزات ائمه اطهار علیهم السلام ....................................... . :: امام رضا علیه السلام» ثبت شده است

مرحوم فقید، علامه زاهد حاج ملا محمد بن محمدمهدی معروف به «حاجی اشرفی» از مشاهیر علمای عصر خود به شمار می‌آمد و مولف کتاب قصص العلماء در باره او گفته است که: آن جناب از نیمه شب تا صبح مشغول عبادت و تضرع و زاری و مناجات با حضرت باری تعالی بوده و به سر و سینه می‌زده تا جایی که هرکس او را می‌دیده خیال می‌کرده که تازه از بیماری برخاسته است.

در کتاب کرامات رضویه آمده که:

حاج میرزا حسن طبیب گفته است که وقتی من عازم زیارت حضرت ابی الحسن الرضا علیه السلام شدم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۵ ، ۱۲:۰۴
محمد حسنی

مولف کتاب «داستانهای عبرت‌آموز» گوید مرحوم آیت الله بهاء الدینى داستان شگفت انگیزى را از قول حمله دارى از شهر ارومیه که سالى یک بار مسافر به مشهد مى‌بُرد، بدین صورت نقل نمود:

مسافرتِ با ماشین تازه آغاز شده بود و در آن زمان، ماشین، باری بود و در قسمتِ بار، مسافر و بارش را یکجا سوار مى‌کردند.

من نزدیک به

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۱۴
محمد حسنی

زکریا بن آدم که گویا از وجود برخی مسائل در میان مردم قم اندوهگین شده بود، روزی برای کسب اجازه خدمت امام رضا(ع) رسیده عرض می‌کند:

 «إِنِّی أُرِیدُ الْخُرُوجَ عَنْ أَهْلِ بَیتِی فَقَدْ کثُرَ السُّفَهَاءُ»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۱۳
محمد حسنی

به خط آقا محمدِ تاجر به زبان فارسی و عبارت شیوا آمده که نورالدین محمد گفت: در بندر ریک بمبئی آماده‌ی سفر دریایی به بندر معروف گنگ می‌شدم که جمع کثیری از مردی موثق و گیلانی که برای تجارت، بسیار به آن سرزمین رفت و آمد داشته، نقل می‌کردند که وی می‌گفت:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۱۳
محمد حسنی

در کتاب عیون الزکاء آمده است که:

دو برادر بودند که یکی از طلاب علوم دینیه و دیگری از اتباع سلطان بود. برادر دوم، بسیار به مسلمانان ظلم و جور می‌کرد و آنها به تظلم، نزد برادر عالِم می‌آمدند و برادر عالم، هر قدر او را نصیحت می‌کرد، اثری نمی‌بخشید و وی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۱۱
محمد حسنی

هنگامی که امام ابوالحسن الرضا(ع) به نیشابور رسید و خواست که آنجا را به قصد رفتن نزد مأمون ترک گوید، راویان حدیث، گردش را گرفتند و عرض کردند: ای پسر پیامبر خدا! از پیش ما می‌روی و برایمان حدیثی که از محضرتان فیضی ببریم، نمیگویی؟! حضرت که در کجاوه نشسته بود، سرش را بیرون آورد و فرمود:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۱۰
محمد حسنی

بزنطی گوید: من با گروهی از اصحاب، خدمت ابوالحسن علی بن موسی الرضا(ع) رسیدیم و مدتی با آن حضرت صحبت کردیم، هنگامی که همگان برخاستند تا بروند امام(ع) متوجه من شدند و فرمودند: ای احمد شما بنشینید.

 من هم نشستم. امام(ع) متوجه من شده و با من به سخن گفتن مشغول شدند و من از آن جناب سؤالاتی کردم و او هم پاسخ گفت و تا مدتی از شب گفتگو داشتیم. هنگامی که خواستم از محضرش بیرون بروم فرمودند: ای احمد! میروی و یا همین جا می‌‌خوابی؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۱۰
محمد حسنی

سید نبیل، عالم جلیل آقای حاج سید علی خراسانی معروف به علم الهدی فرمود در جلد سوم «کتاب راهنما» چنین نقل می‌کند که:

مشهدی محمد ترک سال‌‌های چند بود به من اظهار ارادت می‏کرد و به نماز جماعت حاضر می‏شد. لکن چون مردم درباره‌ی او گمان خوشی نداشتند من چندان به او اظهار محبت نمی‏کردم. تا اینکه نمی‏دانم چه پیش آمدی شده بود که چشم‌‌های او کور شد و به فقر و پریشانی گرفتار گردید. و من

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۰۹
محمد حسنی