قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم
طبقه بندی موضوعی

۹ مطلب با موضوع «سایر مطالب وبلاگ :: اشعار :: دیوان ملا احمد نراقی(طاقدیس و خزائن) :: مثنوی طاقدیس :: مراثی» ثبت شده است

ای پدر هنگام رخصت دیر شد

دل از این ویرانه دیرم سیر شد

تا بهکی بینم همالان، سینه‌چاک

آن یکی در خون و آن دیگر به‌‌‌‌خاک

تا بهکی بینم ترا تنها و فرد

اندر این صحرا میان صد نبرد

رخصتی ده تا کِشم تیغ از نیام

آتش اندازم در این قومِ لئام

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۵۹
محمد حسنی

هان بیارید آن یکی فرزند من

وان یکی نوباوه‌‌‌‌ی دلبند من

هین بیاریدش به قربانگه برم

بهر مهمانی بسوی شه برم

مادرش را گر به پستان نیست شیر

شیر جوشد از دم پیکان تیر

پس نهاد آن طفل بر قربوسِ زین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۵۹
محمد حسنی

گفت با ایشان شهِ ملک بقا

ای سرافرازانِ میدان بقا

دوست گویا طور دیگر خواسته

بزم دیگر بهرتان آراسته

این جهان خاکست و جای خاکیان

نوریان را هست علیین‌، مکان

دَور را اکنون زمان دی بُوَد

فصل فروردینش آیا کی بود؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۵۸
محمد حسنی

سر سراسیمه برآورد آفتاب

چهره‌ی افروخته با اضطراب

جَست بیرون از نهان دیوانه‌وار

خویش را می‌زد همی بر کوهسار

خون‌فشان از هرکناره زرد روی

سر برهنه، بی‌حجاب آشفته موی

مشتری عمامه از تارُک فکند

زهره بر سر، گیسوان خویش کند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۵۷
محمد حسنی

در رکابش خیل جانبازان همه

نوجوانان و سرافرازان همه

رخش دولت زیر ران، رانَد همی

از شهادت آیه‌ها خواند همی

بامگاهی بر هیونی[68]‌‌‌‌ پا نهاد

ذو الجناح آنجا ز رفتن ایستاد

شه همی‌ راند و نجنبید او ز جا

بسته شد در آن زمینش دست و پا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۵۴
محمد حسنی

چون نهفت از خجلت سلطان دین

چهره‌ی زرد، آفتاب اندر زمین

بی ‌تحاشا خسرو روز از سریر

خویشتن افکند در دریای قیر

خور چو نورِ دینِ احمد، شد نهان

همچو کیشِ اهرمن، شب شد عیان

بیضه‌‌‌‌ی اسپیدِ بیضا رخ نهفت

شب چو زاغی بر سر آن بیضه خفت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۵۴
محمد حسنی

ای مدینه نوبت غم آمدت

تا قیامت سوگ ماتم بایدت

هان‌وهان ای خاکِ یثرب خونگری

خونگری ابر بهار افزون‌گری

هرچه سنگی در برت بر سینه زن

هرچه خاری جمله را بر دل شکن

بعد از این در کشت‌زاران نوبهار

زعفران میکار جای سبزه‌زار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۵۳
محمد حسنی

ای زمین کربلا دل‌شاد زی

تا قیامت زان سبب، آباد زی

البشاره ای زمین کربلا

کایدت مهمان سلطان الوَری

آسمان شو عرش شو بر خود ببال

گردن دولت بکش بربند یال

قُبه‌ی عزت به گردون کن بلند

هم بر آن پیرایه مهر و ماه بند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۵۲
محمد حسنی

بود روزی آن رسولِ سرفراز

در درون حجره، خلوتگاه راز

کامد از دربارِ عزّت، جبرئیل

کاروانِ مُلکِ سرمد را دلیل

گفت بعد از صد درود و صد سلام

کای فراز قابِ قوسینت مقام

گویدت حق با سلام و با درود

کای وجودت هردو عالم را گشود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۵۱
محمد حسنی