قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم
طبقه بندی موضوعی

۲۲۸ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

******

سینه ای  کز معرفت گنجینه ی اسرار بود

کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود

طور سینای تجلّی مشعلی از نور بود

سینه سینای عصمت مشتعل از نار بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۴۶
محمد حسنی

******

حدیثی است از حضرت فاطمه

که بی واهمه گویمش با همه

بگفتا که یک روزی از روزها

پدر شد مرا وارد اندر سرا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۱۴
محمد حسنی

با علی گفتا یکی در رهگذار

از چه باشد جامه تو وصله دار

تو امیری و شهی و سروری

از همه در رادمردی برتری

کس ندیده ست، ای جهانی را پناه

جامه صد وصله بر اندام شاه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۴۶
محمد حسنی



علی ای محرم اسرار مکتوم

علی ای حقِّ از حقّ گشته محروم

علی ای آفتاب برج تنزیل

علی ای گوهر دریای تأویل

علی ای شمع جمع آفرینش

ویی چشم و چراغ اهل بینش

علی اسم رضی بی مثال است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۴۵
محمد حسنی

تاکی به تمنای وصال تو یگانه

اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

خواهد به سر آید، شب هجران تو یا نه

ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۴۴
محمد حسنی

قدرت کردگار می بینم

حالت روزگار می بینم

حکم امسال صورت دگر است

نه چو پیرار و پار می بینم

از نجوم این سخن نمی گویم

بلکه از کردگار می بینم

غین در دال چون گذشت از سال

بوالعجب کار و بار می بینم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۴۳
محمد حسنی

******

عمریست که اندر طلب دوست دویدیم‏

هم مدرسه هم صومعه هم میکده دیدیم‏

با هیچ کس از دوست ندیدیم نشانی‏

از هیچ کسی هم خبر از او نشنیدیم‏

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۴۲
محمد حسنی

بس جور کشیدیم در این ره که بریدیم

المنه لله که بمقصود رسیدیم

طی شد الم فُرقت و برخاست غم از دل

با دوست نشستیم و می وصل چشیدیم

از علم، یقین آمد و از گوش به آغوش

دیدیم عنان، آنچه به گفتار شنیدیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۴۱
محمد حسنی

الا ای آهوی وحشی کجایی

مرا با توست چندین آشنایی

دو تنها رو، دو سرگردان، دو بی کس

دو دام است از کمین، از پیش و از پس

بیا تا حال یکدیگر بدانیم

مراد هم بجوییم اَر توانیم

که می‌بینم که این دشت مشوش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۳۹
محمد حسنی

به سِرّ جامِ جم آنگه نظر توانی کرد

که خاک میکده، کحلِ بَصَر توانی کرد

مباش بی‌می و مطرب که زیرِ طاقِ سپهر

به این ترانه، غم از دل به در توانی کرد

گُلِ مراد تو، آنگه نقاب بگشاید

که خدمتش چو نسیمِ سحر توانی کرد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۳۸
محمد حسنی

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا بود که گوشه‌ی چشمی به ما کنند

دردم نهفته بِهْ ز طبیبانِ مدّعی

باشد که از خزانه‌ی غیبش دوا کنند

معشوق چون نقاب ز رخ برنمی‌کشد

هرکس حکایتی به تصوّر چرا کنند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۳۷
محمد حسنی

بیا که قصرِ امل سخت سست بنیادست

بیار باده که بنیادِ عمر بربادست

غلامِ همّتِ آنم که زیرِ چرخِ کبود

ز هرچه رنگِ تعلّق پذیرد، آزادست

چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب

سروشِ عالمِ غیبم چه مژده‌ها دادست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۳۶
محمد حسنی

ای هدهدِ صبا به سبا می‌فرستمت

بنگر که از کجا به کجا می‌فرستمت

حیف است طایری چو تو در خاکدانِ غم

زینجا به آشیانِ وفا می‌فرستمت

در راهِ عشق مرحله‌ی قُرب و بُعد نیست

می‌بینمت عیان و دعا می‌فرستمت

هر صبح و شام قافله‌ای از دعای خیر

در صحبتِ شمال و صبا می‌فرستمت

تا لشکرِ غمت نکند مُلک دل خراب

جانِ عزیزِ خود به نوا می‌فرستمت

ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت

با درد صبر کن که دوا می‌فرستمت

ای غایب از نظر که شدی همنشین دل

می‌گویمت دعا و ثنا می‌فرستمت

در روی خود تفرّج صنعِ خدای کن

کایینه‌ی خدای‌نما می‌فرستمت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۳۵
محمد حسنی

ای نسیمِ سحر، آرامگهِ یار کجاست

منزلِ آن مَهِ عاشق‌کشِ عیار کجاست

شبِ تار است و رهِ وادی ایمَن در پیش

آتشِ طور کجا موعدِ دیدار کجاست

هر که آمد به جهان نقشِ خرابی دارد

در خرابات مپرسید که هشیار کجاست

آن‌کس است اهلِ بشارت که اشارت داند

نکته‌ها هست بسی، محرمِ اسرار کجاست

هر سر موی مرا با تو هزاران کارست

ما کجاییم و ملامتگرِ بیکار کجاست

بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش

کاین دل غم‌زده سرگشته گرفتار کجاست

عقل دیوانه شد آن سلسله‌ی مشکین کو

دل ز ما گوشه گرفت، ابروی دلدار کجاست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۳۴
محمد حسنی

ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت

جانم بسوختی، وز جان دوستدارمت

تا دامنِ کفن نکشم زیرِ پای خاک

باور مکن که دست ز دامن بدارمت

محرابِ ابرویت بنما تا سحرگهی

دستِ دعا برآرم و در گردن آرمت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۱۱
محمد حسنی

آن سیه‌چَرده که شیرینی عالم با اوست

چشمِ میگون، لبِ خندان، دلِ خرّم با اوست

گرچه شیرین‌دهنان پادشهانند ولی

او سلیمان زمان است که خاتم با اوست

خال مشکین که بر آن عارضِ گندم‌گون است

سرِّ آن دانه که شد رهزنِ آدم با اوست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۱۰
محمد حسنی

ای پادشهِ خوبان، داد از غمِ تنهایی

دل بی‌تو به جان آمد، وقت است که بازآیی

دایم گُلِ این بُستان، شاداب نمی‌ماند

دریاب ضعیفان را، در وقتِ توانایی

دیشب گِله‌ی زلفت با باد همی‌کردم

گفتا غلطی، بگذر، زین فِکرَتِ سودایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۱۰
محمد حسنی

ای بی‌خبر، بکوش که صاحب‌خبر شوی

تا راهرو نباشی، کی راهبر شوی

در مکتبِ حقایق، پیشِ ادیبِ عشق

هان، ای پسر، بکوش که روزی پدر شوی

دست از مسِ وجود، چو مردان ره بشوی

تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۰۹
محمد حسنی

ما بدین در، نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم

از بدِ حادثه، اینجا به پناه آمده‌ایم

رهرو منزل عشقیم و ز سرحدّ عَدم

تا به اِقلیم وجود، این همه راه آمده‌ایم

سبزه‌ی خطّ تو دیدیم و ز بُستان بهشت

به طلبکاری این مِهر گیاه آمده‌ایم

با چنین گنَج که شد خازن آن روح امین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۰۸
محمد حسنی

ستاره‌ای بدرخشید و ماهِ مجلس شد

دلِ رمیده‌ی ما را رفیق و مونس شد

نگارِ من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

به غمزه مسئله‌آموزِ صد مدرّس شد

به بوی او دلِ بیمار عاشقان چو صبا

فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۰۶
محمد حسنی