قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم
طبقه بندی موضوعی

۳۳ مطلب با موضوع «سایر مطالب وبلاگ :: اشعار :: دیوان نیّر» ثبت شده است


شه کبریا مَنِشا تویی که امیر عزّ و مجللّی

به تو زیبد عرش جلال حق که به تاج قدس مکللّی

چو بخواست حق زکمال خود نظری به سوی مثال خود

بگرفت پیش جمال خود ز هویت تو سینجلی

لمعات نخله ی موسوی، نفخات خلقت عیسوی

ز فروغ روی تو پرتوی ز هوای کوی تو شمائلی

تویی ای امیر جهان گشا که ز بدو خلقتِ  ماسوی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۰۲
محمد حسنی


همتی کز پا نشستم یا علی

مانده ام، بر گیر دستم یا علی

تا بدیدار تو چشمم باز شد

از جهان دل بر تو بستم یا علی

مردم ار مست مِیِ خُم خانه اند

من زِ مینای تو مستم یا علی

من ندانم چیستم یا کیستم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۰۱
محمد حسنی


نسیم قدسی، یکی گذر کن به بارگاهی که لرزد آنجا

خلیل را دست، ذبیح را دل، مسیح را لب، کلیم را پا

نخست نعلین ز پای بَر کَن، سپس قدم نِه به طور ایمن

که در فضایش ز صیحه لَن، فتاده بیهوش هزار موسی

ز آستانش ملایک و روح، رسانده بر عرش، صدای سُبّوح

به خاک راهش چو شاه مذبوح، رُسُل به ذلّت همی جبین سا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۸
محمد حسنی


دانی چه روز دختر زهرا اسیر شد

روزی که طرح بیعت منّا امیر شد

واحسرتا که ماهی بحر محیط غیب

نمرود کفر را هدف نوک تیر شد

باد اجل بساط سلیمان فرو نوشت

دیو شریر وارث تاج و سریر شد

مولود شیرخواره ی حجر بتول را

پیکان تیر حرمله پستان شیر شد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۷
محمد حسنی


ثاراللهی که سرّ اناالحق نشان دهد

دنیا نگر که در دل خونش مکان دهد

وآن سر که سرّ نقطه ی طغرای بسمله است

کورانه جاش بر سر میم سنان دهد

عیسی دمی که جسم جهان را حیات ازوست

الله چسان رواست که لب تشنه جان دهد

چرخ دنی نگر که پی قتل یک تنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۶
محمد حسنی


ای خرگه عزای تو این طارم کبود

لبریز خون ز داغ تو پیمانه ی وجود

وی هر ستاره قطره ی خونی که علویان

در ماتم تو ریخته از دیدگان فرود

گریه است بر تو هر چه نوازنده را نواست

ناله است بی تو هر چه سراینده را سرود

تنها نه خاکیان به عزای تو اشکریز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۶
محمد حسنی


عنقای قاف را هوس آشیانه بود

غوغای نینوا همه در ره بهانه بود

جایی که خورده بود می، آنجا نهاد سر

دردی کشی که مست شراب شبانه بود

یکباره سوخت زآتش غیرت هوای عشق

موهوم پرده ای اگر اندر میانه بود

در یک طبق به جلوه ی جانان نثار کرد

هر درّ شاهوار کش اندر خزانه بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۵
محمد حسنی


چون تیر عشق جا به کمان بلا کند

اول نشست بر دل اهل ولا کند

در حیرت اند خیره سران از چه عشق دوست

احباب را به بند بلا مبتلا کند

بیگانه را تحمل باز نیاز نیست

معشوق ناز خود همه بر آشنا کند

تن پرور از کجا و تمنای وصل دوست

دردی ندارد او که طبیبش دوا کند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۴
محمد حسنی


زین غم که آه اهل زمین ز آسمان گذشت

با عترت رسول ندانم چسان گذشت

در حیرتم که آب چرا خون نشد چو نیل

زآن تشنه ای که بر لب آب روان گذشت

آورد خنجر آب زلالش ولی دریغ

کآب از گلو نرفته فرو، از جهان گذشت

شد آسمان ز کرده پیمان در این عمل

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۳
محمد حسنی


ای چرخ سفله تیر، تو را صید کم نبود

گیرم عزیز فاطمه صید حرم نبود

حلقی که بوسه گاه نبی بود روز و شب

جای سنان و خنجر اهل ستم نبود

انگشت او به خیره بریدی پی نگین

دیوی سزای سلطنت ملک جم نبود

کی هیچ سفله بست به مهمان خوانده آب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۲
محمد حسنی


اندر جهان عیان شده غوغای رستخیز

ای قامت تو شور قیامت به پای خیز

زینب برت بضاعه مزجاه جان به کف

آورده با ترانه ی یا ایها العزیز

هر کس به مقصدی ره صحرا گرفته پیش

من روی در تو و دگران روی در حجیز

بگشا ز خواب دیده و بنگر که از عراق

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۰
محمد حسنی


داد آسمان به باد ستم خانمان من

تا از کدام بادیه پرسی نشان من

دور از تو از تطاول گلچین روزگار

شد آشیان زاغ و زغن گلستان من

گردون به انتقام قتیلان روز بدر

نگذاشت یک ستاره به هفت آسمان من

زد آتشی به پرده ی ناموس من فلک

کآید هنوز دود وی از استخوان من

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۰
محمد حسنی


این گوهر به خون شده غلتان حسین توست

وین کشتی شکسته ز طوفان حسین توست

این یوسفی که بر تن خود کرده پیرهن

از تار زلف های پریشان حسین توست

این از غبار تیره ی هامون نهفته رو

در پرده آفتاب درخشان حسین توست

این خضر تشنه کام که سرچشمه ی حیات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۳۲
محمد حسنی


آه از دمی که از ستم چرخ کج مدار

آتش گرفت خیمه و بر باد شد دیار

بانگ رحیل غلغله در کاروان فکند

شد بانوان پرده ی عصمت شترسوار

خور شد فرو به مغرب و تابنده اختران

بستند بار شام قطار از پی قطار

غارتگران کوفه ز شاهنشه حجاز

نگذاشتند درّ یتیمی به گنج بار

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۳۱
محمد حسنی


چون شاه تشنه، ظلمت ناسوت کرد طی

بر آب زندگانی جاوید برد پی

در راه حق، فنا به بقا کرد اختیار

تا گشت وجه باقی حق، بعد کلّ شیء

زد پا به هر چه جز وی و سر داد و شد روان

تا کوی دوست بر اثر کشتگان حی

چون گشت جلوه گر سر او بر سر سنان

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۱۸
محمد حسنی


کای رایت هدی تو چرا سرنگون شدی

در موج خون چگونه فتادی و چون شدی

ای دست حق که علت ایجاد عالمی

علت چه شد که در کف دونان زبون شدی

امروز در ممالک جان، دست دست توست

الله چگونه دستخوش خصم دون شدی

کاش آن زمان که خصم به روی تو بست آب

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۱۷
محمد حسنی


گفت ای حبیب دادگر ای کردگار من

امروز بود در همه عمر انتظار من

این خنجر کشیده و این حنجر حسین

سر کو نه بهر توست نیاید به کار من

گو تارهای طره ی اکبر به باد رو

تا یاد توست مونس شبهای تار من

گو بر سر عروس شهادت نثار شو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۱۶
محمد حسنی


تیری که بر دل شه گلگون قبا رسید

اندر نجف به مرقد شیر خدا رسید

چون در نجف ز سینه ی شیر خدا گذشت

اندر مدینه بر جگر مصطفی رسید

زآن پس که پرده ی جگر مصطفی درید

داند خدا که چون شد از آن پس کجا رسید

هر ناوک بلا که فلک در کمان نهاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۱۶
محمد حسنی


لختی نمود با سپه کینه زین خطاب

جز تیر جان شکار ندادش کسی جواب

از غنچه های زخم  تن نازنین او

آراست گلشنی فلک، اما نداد آب

بالله که جز دهان نبی آبخور نداشت

گردون گلی که چید ز بستان بوتراب

چون پر گشود در تن او تیر جان شکار

با مرغ جان نمود به صد ذوق دل خطاب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۱۵
محمد حسنی


استاد در برابر آن لشکر عبوس

چون شاه نیمروز بر آن اشهب شموس

گفت ای گروه هین منم آن نور حق کزو

تابیده بر سجنجل صبح ازل، عکوس

بر درگه جلال من ارواح انبیا

بنهاد بر سجود سر از بهر خاکبوس

مرسل منم به آدم و آدم مرا رسول

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۱۴
محمد حسنی