قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم
طبقه بندی موضوعی

۱۰ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

یَا عَلِیُّ مَنْ خَافَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَافَ‏ مِنْهُ‏ کُلُ‏ شَیْ‏ءٍ وَ مَنْ لَمْ یَخَفِ اللَّهَ أَخَافَهُ اللَّهُ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ء


ای علی! کسی که از خداوند عزوجل بترسد، همه ی اشیا از او می ترسند و کسی که از خدا نترسد، خداوند او را از همه چیز می ترساند.

بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏74، ص: 50

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۵۸
محمد حسنی

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَدِیدٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِیرَةِ أَوْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: 

قُلْتُ لَهُ مَا کَانَ فِی وَصِیَّةِ لُقْمَانَ قَالَ کَانَ فِیهَا الْأَعَاجِیبُ وَ کَانَ أَعْجَبَ مَا کَانَ فِیهَا أَنْ قَالَ لِابْنِهِ خَفِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خِیفَةً لَوْ جِئْتَهُ بِبِرِّ الثَّقَلَیْنِ‏ لَعَذَّبَکَ وَ ارْجُ اللَّهَ رَجَاءً لَوْ جِئْتَهُ بِذُنُوبِ الثَّقَلَیْنِ لَرَحِمَکَ

 ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع کَانَ أَبِی یَقُولُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ إِلَّا [وَ] فِی قَلْبِهِ نُورَانِ نُورُ خِیفَةٍ وَ نُورُ رَجَاءٍ لَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ یَزِدْ عَلَی هَذَا وَ لَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ یَزِدْ عَلَی هَذَا.


الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏2، ص: 67


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۵۶
محمد حسنی


از امیر مومنان علی (ع) روایت شده که من در کنار خانه‌ی کعبه نشسته بودم که پیر مردی کوژ پشت خدمت پیامبر اکرم (ص) آمد و گفت: که ای پیامبر! برایم دعا کن که خدا مرا ببخشد.

پیامبر فرمود:

«خاب سعیک»

[تلاشت بی فایده است]

وقتی آن پیر مرد رفت، پیامبر(ص) فرمود: که ای علی آیا او را شناختی؟ او ابلیس بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۱۷
محمد حسنی

چرا امیرالمومنین(ع) فرمودند: فمت یمت یرنی ......
چون امیرالمومنین مبدا نفوس اند و شعاع شمس به شمس بر می گردد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۴ ، ۰۷:۰۸
محمد حسنی

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ: 

لَا تَنْظُرُوا إِلی‏ طُولِ رُکُوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ؛ فَإِنَّ ذلِکَ شَیْ‏ءٌ اعْتَادَهُ، فَلَوْ تَرَکَهُ اسْتَوْحَشَ لِذلِکَ، وَ لکِنِ انْظُرُوا  إِلی‏ صِدْقِ‏ حَدِیثِهِ‏، وَ أَدَاءِ أَمَانَتِهِ

کافی (ط - دار الحدیث) ؛ ج‏3 ؛ ص273


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۴ ، ۰۷:۰۷
محمد حسنی

تَعَرَّفْ‏ إِلَی‏ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الرَّخَاءِ یَعْرِفْکَ فِی الشِّدَّةِ 

قَالَ رَسُولَ اللَّهِ  صلی الله علیه و اله:

یَا أَبَا ذَرٍّ، أَلَا أُعَلِّمُکَ کَلِمَاتٍ یَنْفَعُکَ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) بِهِنَّ قُلْتُ: بَلَی، یَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ: 

احْفَظِ اللَّهَ یَحْفَظْکَ، 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۴ ، ۰۷:۰۷
محمد حسنی

حکایت میّتی که تازه در صحن امام حسین (ع) دفن شده بود و ملائکه نبش قبرش کردند 

از عنایات حضرت ابی عبدالله (ع) به زوار و مجاورین قبرِ شریف خود، واقعه‏اى است که محمودِ کفش¬دار مشاهده نموده و آن این است که: «حاج میرزا مهدى آشتیانى رحمه الله» از «محمودِ» مذکور نقل کردند که: 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۴ ، ۰۷:۰۴
محمد حسنی

ابن عبّاس نقل می­کند که روزی شخصی دو شتر فربه را به عنوان هدیه خدمت پیامبر اکرم (ص) آورد. رسول خدا (ص) به اصحاب و همراهان خود فرمود:

کدامیک از شما می‌تواند دو رکعت نماز را با همه‌ی واجبات آن از قیام و رکوع و سجود و سایر اعمالش به جا آورد و در اثنای آن، به چیزی از امور دنیوی نیندیشد و در قلبش، فکر دنیا خطور نکند تا یکی از این دو شتر را به او هدیه کنم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۳۵
محمد حسنی

[میرزا محمد باقر سلماسی] گفت:

از خواب‌های غریب و درست و مطابق واقع، خوابی است که مرحوم پدرم [آخوند ملا زین العابدین سلماسی] دید و جمع بسیاری در آن زمان، شاهدِ صحت و درستی آن بودند؛ و آن این است که:

چون پدرم در بازگشت از عتبات عالیات، به زیارت امام رضا (ع) رفت و در برگشت در تهران منزل کرد، جمع کثیری از مردم تبریز و خوی و سلماس نزد او آمدند و از دوستان و خویشان خواستند، برای دیدن دوستان و صله‌ی ارحام به آذربایجان رود و در هر کدام از این بلاد چند روزی بماند تا اهالی از او بهره برند و از آنجا به اقامتگاه خود در کاظمین برگردد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۲۴
محمد حسنی

سید نبیل، عالم جلیل آقای حاج سید علی خراسانی معروف به علم الهدی فرمود در جلد سوم «کتاب راهنما» چنین نقل می کند که:
مشهدی محمد ترک سال­های چند بود به من اظهار ارادت می‏کرد و به نماز جماعت حاضر می‏شد. لکن چون مردم درباره ی او گمان خوشی نداشتند من چندان به او اظهار محبت نمی‏کردم. تا اینکه نمی‏دانم چه پیش آمدی شده بود که چشم­های او کور شد و به فقر و پریشانی گرفتار گردید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۵۱
محمد حسنی