حکایت عثمانی ها و پناهندگی مردم به حرم حضرت ابوالفضل(ع) (امام عباس گلدی)
آیة الله سید نور الدین میلانی، فرزند مرحوم آیة الله العظمی میلانی قدس سره این قضیه را نقل فرمودند که: سابقا عراق، مستشه ی دولت عثمانی بود. استاندار کربلا مالیات جدیدی را وضع کرد. رؤسای عرب به ملاقات او رفتند و از وی در خواست کردند که مالیات مزبور را از مردم نگیرد، ولی او قبول نکرد.
عربها دستور دادند که بازارها بسته شود. مردم بازار را بستند و همه جا تعطیل شد.استاندار ناچار شد که از پادگان مسیّب که در شش فرسخی کربلا است، کمک نظامی طلب کند. جمعی از لشگریانِ عثمانی برای مقابله با بازاریها وارد کربلا شدند تا به تعطیلی عمومی خاتمه دهند.
وقتی لشگرِ عثمانی وارد کربلا شد، استاندار، آنان را در دو طرف خیابان حضرت ابوالفضل العباس(ع) که از درب قبلهی صحن مطهر تا آخر شهر امتداد دارد، ردیف نمود و به آنها دستور آماده باش داد.اعراب هم پشت بامِ صحنِ حضرت ابوالفضل(ع) را برای خود سنگر قرار دادند و مثل قطرات باران به طرف هوا شلیک میکردند و با این کار میخواستند بفهمانند که ما از لشگر عثمانی باکی نداریم.
این مسئله یک هفته به طول انجامید. حرمین مطهرین بسته شده بود و مردم در منازل خود مانده بودند، مگر عدهی کمی که از راههای مختلف به باغات یا خارج شهر رفتند.
بالاخره پس از چند روز، شخصی بلند قامت، که قد و قامتی موزون داشت و پیراهنی عربی پوشیده و دستمالی سفید بر سر بسته بود و شمشیر برهنهای در دست داشت، از درب قبلهی صحن مطهر حضرت ابوالفضل العباس(ع) خارج شد و شمشیر را به دیوار تکیه داد و دست برد و آستین خود را بالا زد.
با این عملِ وی، لشگر خود به خود مرعوب شدند و در حالی که با ترس و وحشت فریاد میزدند: «امام عباس گلدی!» به سمت پادگان مسیّب گریختند.
در نتیجه، دولت شکست خورد و مردم کربلا، حرم و بازار را باز کردند[1].