ماجرای نبش قبر «حر» توسط شاه اسماعیل صفوی
هنگامی که شاه اسماعیل صفوی به کربلا مشرف شد، نخست به زیارت سالار شهیدان رفت و آنگاه حضرت ابوالفضل(ع) و دیگر شهدای کربلا (علیهم السلام) را زیارت نمود؛ اما به زیارت «حر(ع)»که با مرقد آن امام همام حدود یک فرسخ فاصله است، نرفت.
پرسیدند: چرا؟
استدلال کرد که اگر توبهی او پذیرفته شده بود از سالارش امام حسین(ع) دور نمیماند.
توضیح دادند که: «شاها! از آنجایی که او در سپاه یزید فرماندهی لشکر بود و آشنایانی داشت، پس از شهادتِ، بستگانش بدن او را با تلاش و اصرار بسیار از میدان جنگ خارج ساختند و در آنجا به خاک سپردند»
شاه گفت: «من میروم با این شرط که دستور دهم قبر او را بشکافند و درون قبر را بنگرم اگر شهید باشد، نپوسیده است و برای او مقبره میسازم؛ در غیر این صورت دستور تخریب قبرش را صادر خواهم کرد».
پس از این تصمیم به همراه گروهی از علما، سران ارتش و ارکان دولت خویش، کنار قبر حر آمدند و دستور نبش قبر را صادر کرد.
هنگامی که قبر گشوده شد با شگفتی دیدند که پیکر به خون آغشته آن آزاده قهرمان پس از گذشت بیش از یک هزار سال صحیح و سالم است و زخمهای بی شمار بدنش نیز تازه است و دستمالی نیز که حضرت ابا عبدالله(ع) بر فرق او بسته، همچنان بر پیشانی اوست.
شاه اسماعیل گفت: «این دستمال از امام حسین(ع) است و برای ما مایهی برکت و پیروزی بر دشمنان؛ و برای بیماران مایهی شفا است». به همین جهت با دست خویش آن را باز کرد و دستمال دیگری به جای آن بست؛ اما به مجرد باز کردن آن دستمال، خون جاری شد و هر گونه کوشش برای متوقف ساختن آن بی حاصل ماند.
به ناچار، شاه همان دستمال را بر سر «حر» بست و گوشه ای از آن را به عنوان تبرک برداشت و خون هم متوقف شد. به همین جهت دستور داد برای او مقبره ساختند و مردم را به زیارت ایشان فراخواند[1].