قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم
طبقه بندی موضوعی

شیخ طوسى به سند معتبر روایت کرده است که چون حضرت رسول اکرم(ص) به نزدیکی مدینه رسید، در بیرون مدینه، در منطقه‌ی قبا، نزد قبیله‌ی «بنى عمرو بن عوف» نزول فرمود. ابو بکر گفت: یا رسول اللّه! داخل مدینه شو که مردم، چشم انتظار تو هستند. حضرت فرمود که تا برادرم على و دخترم فاطمه نیایند داخل مدینه نمى‏شوم، و هرچه ابو بکر اصرار کرد، حضرت ابا نمود. پس ابو بکر آن حضرت را در قبا گذاشت و خود داخل مدینه شد.

رسول خدا(ص) برای امیر مومنان علی(ع) نامه‌ای نوشت و به آن حضرت دستور داد که: زود به ما ملحق شو و توقف مکن؛ آنگاه نامه را به وسیله‌ی «ابو واقد لیثى» به سوی آن حضرت فرستاد.نامهی نوشت و آن را به وسیلهاى

چون نامه به دست امیر مومنان(ع) رسید، آن جناب مهیاى هجرت گردید و ضُعفاى مؤمنان را امر فرمود که چون شب در آید، ایشان سبکبار و پنهان از مکه بیرون روند و در «ذى طُوى» جمع شوند و خود، حضرت فاطمه زهرا(س) و فاطمه بنت اسد -مادر خود- و فاطمه -دختر زبیر بن عبد المطّلب- را برداشته و از مکه بیرون آمد و در معیت آنان، «اَیمن» پسرِ «امّ ایمن» آزاد کرده‌ی رسول خدا(ص) و ابو واقد لیثی نیز حضور داشتند.

ابو واقد، شترانِ زنان را زجر مى‏کرد و به سرعت مى‏برد، امیر مومنان(ع) فرمود:

«ارْفَقْ بِالنِّسْوَةِ یا ابَا وَاقِدٍ؛ انَّهُنَّ مِنَ الضَّعَائِفِ!»

[ای‌ ابو واقد! با زنان‌ مدارا کن‌، چون‌ ایشان‌ ضعیف‌ هستند!]

ابو واقد عرض کرد: مى‏ترسم از مکه به طلب ما بیایند. حضرت فرمود: به حال خود باش و پروا مکن که رسول خدا(ص) مرا فرمود که: یا على! بعد از این، از ایشان ضررى به تو نمى‏رسد.

پس‌ از آن‌، امیرمومنان‌(ع) خود اقدام‌ به‌ راندن‌ِ شتران‌، با نرمی‌ و ملایمت‌ نمود و با خود این رجز را مى‏خواند که:

« لاشَیءَ ِالاّ اللّهُ فَارْفَعْ هَمَّکا *** یَکْفِیکَ رَبُّ النّاسِ مَا اَهَمَّکا»[1]

و به نقلی می‌فرمود:

« لاشَیءَ ِالاّ اللّهُ فَارْفَعْ هَمَّکا *** یَکْفِیکَ رَبُّ البَیتِ مَا اَهَمَّکا»

 [به غیر خدا معبودى و یاورى نیست، پس گمان به دیگران مدار که پروردگار عالمیان از تو در جمیعِ امور کفایت مى‏کند]

چون‌ این‌ قافله‌ی کوچک‌ به‌ نزدیکی‌ ضجنان[2] رسید، برای‌ اخذ و ارجاع‌ آنها، هشت سواره‌ی مسلّح از جانب قریش به ایشان رسید تا آنان را برگردانند؛ یکى از ایشان مولاى حارث بن امیه بود که او را «جناح» مى‏گفتند و در نهایت شجاعت بود، چون نظر حضرت امیر(ع) بر آنان افتاد، ایمن و ابو واقد را امر کرد که شتران زنان را بخوابانند و خود، زنان را از شتران فرود آورد و شمشیرش را کشید و به جانب ایشان روانه شد. پس کافران بر آن حضرت حمله آوردند و گفتند: تو گمان مى‏کردى که این زنان را به در مى‏توانى بُرد؟ برگرد!.

 حضرت فرمود: «فَانْ لَمْ افْعَلْ»؛ اگر برنگردم چه خواهید کرد؟ گفتند: سرت را بر خواهیم داشت؛ پس متوجه شتران حرم‏ شدند که آنها را برخیزانند اما حضرت، مانع ایشان شد. آنگاه «جناح» شمشیرى حواله‌ی امیر مومنان(ع) کرد و آن حضرت، شمشیر او را رد کرد و شمشیرى بر کتف او زد و او را به دونیم کرد و شمشیر، بر یال اسبش نشست. سپس امیر مومنان(ع) همچون شیری گرسنه رو بر آن گروه آورد و به این مضمون رجزى ‏خواند که:

«خَلُّوا سَبِیلَ الْجَاهِدِ الْمُجَاهِدِ *** ءَالَیتُ لَا اعْبُدُ غَیرَ الْوَاحِدِ»

[راه‌ مرد ساعی‌ و مجاهد در راه‌ خدا را باز گذارید!،من سوگند یاد کرده‏ام که غیر خداى یگانه را نپرستم]

پس آن کافران، پراکنده شدند و گفتند: دست از ما بدار اى پسر ابو طالب که ما را با تو کارى نیست!. حضرت فرمود: اینک علانیه مى‏روم به جانب مدینه به سوى پسر عمّ خود رسول خدا(ص) ، هر که مى‏خواهد که خونش بر زمین ریخته شود، به نزدیک من آید.

 پس ایمن و ابو واقد را حکم فرمود که شتران را برخیزانند و روانه کنند؛ و علانیه و با جرأت و صولت روانه شد تا به ضجنان نزول فرمود و یک شبانه روز در ضجنان توقف فرمود و در تمام شب، با آن زنان طاهره مشغول نماز بودند و در حالت ایستاده و نشسته و بر پهلو خوابیده، خدا را یاد مى‏کردند و بر این احوال، بودند تا صبح طالع شد و حضرت با ایشان فریضه‌ی صبح را ادا نمود و شتران را بار کرده، عازمِ منزل دیگر گردیدند، و در جمیع منازل و مسالک این طریقه‌ی حسنه را مسلوک داشتند و در همه حال، به عبادت و ذکر کریم ذوالجلال اشتغال مى‏نمودند تا به مدینه‌ی طیبه نزول اجلال فرمودند.

 پیش از ورود ایشان، حق تعالى آیات آخر سوره‌ی ال عمران را در وصف آنها نازل فرمود که:

« إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ* الَّذِینَ یذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ یتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ * الَّذِینَ یذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ یتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ * رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیتَهُ‏ وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصار

رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً ینادِی لِلْإِیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ* رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى‏ رُسُلِکَ وَ لا تُخْزِنا یوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ * فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذِینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ»

[آنان که خدا را ایستاده و نشسته و خوابیده یاد مى‌کنند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین مى‌اندیشند که پروردگارا! این [جهان‌] را بیهوده نیافریده‌اى، پاکى براى توست، پس ما را از عذاب آتش نگاه دار.

پروردگارا! به یقین هر که را تو به آتش وارد کنى خوارش کرده‌اى، و ستمگران را هیچ یاورى نخواهد بود.

 پروردگارا! همانا ما صداى منادى [توحید] را شنیدیم که به ایمان دعوت مى‌کرد [و مى‌گفت‌] به پروردگارتان ایمان بیاورید، پس ایمان آوردیم. بار الها! گناهان ما را ببخش و بدى‌هایمان را پوشیده دار و ما را با نیکان بمیران.

پروردگارا! آنچه را بر [زبان‌] پیامبرانت به ما وعده کرده‌اى به ما ارزانى دار، و ما را در روز رستاخیز رسوا مگردان که مسلماً تو خُلف وعده نخواهی کرد.

پس پروردگارشان [دعاى ایشان را] اجابت کرد که من عمل هیچ عاملى از شما، اعم از مرد یا زن را تباه نمى‌کنم. شما همگى از یکدیگرید. بنابر این، کسانى که مهاجرت کردند و از خانه‌هاى خود بیرون رانده شدند و در راه من آزار دیدند و جنگیدند و کشته شدند، بى‌تردید گناهان آنان را مى‌زدایم، و آنان را در باغهایى که از زیرِ [درختان‌] آن نهرها روان است درمى‌آورم؛ [این‌] پاداشى است از جانب خدا و پاداش نیکو نزد خداست.][3]



[1] دیوان منسوب به علی(ع)، ص 88

[2] مکانی در بیست و پنج میلی مکه

[3] حیاة القلوب، ج‏4، ص 847 [با اندکی ویرایش و تلخیص]؛ نور ملکوت قرآن، علامه تهرانی، ج3 [به نقل از اعیان الشیعه]

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۰۸
محمد حسنی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی