حکایت دهقان اهل فارس که بر اساس اسطرلاب، امیر مومنان علی (ع) را از نبرد برحذر داشت
سه شنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ق.ظ
از سعید بن جُبَیر نقل است که یکی از دهقانهای فارس با امیر المؤمنین علی علیه السّلام روبرو شده و پس از اظهار احترام و تهنیت گفت:
ای امیر المؤمنین! اکثر ستارگان منحوسه در این وقت از مطلع خود طالع شده و ستارگان سَعد و خوشی زیر آنها رفتهاند، و در این چنین زمانی بر فرد حکیم لازم است که در گوشهای مخفی شود و از منزل بیرون نیاید؛خصوصا برای شما که امروز دو ستاره منقلب در طالعتان نمایان شده است. پس زنهار که به این میدان جنگ حاضر نشوی!!.
حضرت امیر علیه السّلام فرمود: وای بر تو ای دهقانی که خبر از آثار ستارگان میدهی و حذر از مقدّرات الهی مینمایی!
اینک ما را از قصّهی سرطان باخبر ساز و بگو که طالع اسد چند است؟
و از ساعات که در حرکات نجومند و از مسافت میان سَراری و ذَراری ما را مطّلع ساز!
گفت: ای امیر مؤمنان مرا چندان مهلت ده که نظر بر اصطرلاب نمایم. آنگاه دست به کیسهاش برده و اصطرلابی را خارج کرد و و بدان نگریست.
حضرت در آن اثنا تبسّمی کرده و فرمود: هیچ میدانی روز گذشته در اطراف دنیا چه چیز سانح و پیدا گشته؟ خانهای در چین خراب شد و چند برج از شهر ماچین فرو ریخت، و دیوار شهر «سرندیب» سقوط کرد، یکی از فرماندهان روم در ارمنیّه فرار کرد، و رهبر یهودیان در «اَیلَه» مفقود شد، و در «وادی نمل» مورچگان به هیجان آمدند و پادشاه افریقا وفات یافت، آیا از همه اینها آگاهی؟
گفت: نه، ای أمیر المؤمنین!.
حضرت فرمود: دیشب به هفتاد هزار عالَم خوشبختی –به جای نحوست- روی آورد و در هر عالَمی هفتاد هزار نفر به دنیا آمدند و امشب به تعداد آنها از دنیا خواهند رفت و این مرد از جملهی آنان است. آنگاه با دست مبارک اشاره به «سعد بن مسعده حارثی» ملعون که جاسوس خوارج در لشکر آن حضرت بود نمود و آن ملعون از ترس اینکه مبادا آن حضرت دستور دستگیری را صادر کند در دم جان سپرد.
با دیدن این منظره دهقان به سجده افتاد.
حضرت امیر علیه السّلام به دهقان فرمود: آیا من تو را به آنچه عین توفیق بود ارشاد نکردم؟
عرض کرد: آری ای امیر المؤمنین! آنچه طریق ارشاد بود مرا بآن دلالت نمودی.
سپس حضرت فرمود ای فلان! ما صحابی حضرت رسالت مآب در اقوال و افعالیم؛ نه از اهل شرق و نه اهل غربیم بلکه ما از «ناشیهی قطب» و «اَعلام فُلک» حضرت ایزد تعالی و تبارکیم .
اما آنچه گفتی که از برجِ طالعِ ما آتشِ افروخته، ظاهر است باید که آن را حمل بر خوبی احوال ما نمائی نه آنکه آن را وَبالِ طالع دانی زیرا که نور و روشنایی از نزد ماست و سوزندگی و التهاب از ما به دور و مهجور است.
ای دهقان این مسأله ای ژرف و عمیق بود اگر مرد محاسبه ای ، آن را حساب نما!. [1]
[1] الاحتجاج، طبرسی، ترجمه جعفری، ج 1، ص: 528 [با اندکی تغییر در ترجمه]
الاحتجاج علی أهل اللجاج، ج1، ص: 239
ای امیر المؤمنین! اکثر ستارگان منحوسه در این وقت از مطلع خود طالع شده و ستارگان سَعد و خوشی زیر آنها رفتهاند، و در این چنین زمانی بر فرد حکیم لازم است که در گوشهای مخفی شود و از منزل بیرون نیاید؛خصوصا برای شما که امروز دو ستاره منقلب در طالعتان نمایان شده است. پس زنهار که به این میدان جنگ حاضر نشوی!!.
حضرت امیر علیه السّلام فرمود: وای بر تو ای دهقانی که خبر از آثار ستارگان میدهی و حذر از مقدّرات الهی مینمایی!
اینک ما را از قصّهی سرطان باخبر ساز و بگو که طالع اسد چند است؟
و از ساعات که در حرکات نجومند و از مسافت میان سَراری و ذَراری ما را مطّلع ساز!
گفت: ای امیر مؤمنان مرا چندان مهلت ده که نظر بر اصطرلاب نمایم. آنگاه دست به کیسهاش برده و اصطرلابی را خارج کرد و و بدان نگریست.
حضرت در آن اثنا تبسّمی کرده و فرمود: هیچ میدانی روز گذشته در اطراف دنیا چه چیز سانح و پیدا گشته؟ خانهای در چین خراب شد و چند برج از شهر ماچین فرو ریخت، و دیوار شهر «سرندیب» سقوط کرد، یکی از فرماندهان روم در ارمنیّه فرار کرد، و رهبر یهودیان در «اَیلَه» مفقود شد، و در «وادی نمل» مورچگان به هیجان آمدند و پادشاه افریقا وفات یافت، آیا از همه اینها آگاهی؟
گفت: نه، ای أمیر المؤمنین!.
حضرت فرمود: دیشب به هفتاد هزار عالَم خوشبختی –به جای نحوست- روی آورد و در هر عالَمی هفتاد هزار نفر به دنیا آمدند و امشب به تعداد آنها از دنیا خواهند رفت و این مرد از جملهی آنان است. آنگاه با دست مبارک اشاره به «سعد بن مسعده حارثی» ملعون که جاسوس خوارج در لشکر آن حضرت بود نمود و آن ملعون از ترس اینکه مبادا آن حضرت دستور دستگیری را صادر کند در دم جان سپرد.
با دیدن این منظره دهقان به سجده افتاد.
حضرت امیر علیه السّلام به دهقان فرمود: آیا من تو را به آنچه عین توفیق بود ارشاد نکردم؟
عرض کرد: آری ای امیر المؤمنین! آنچه طریق ارشاد بود مرا بآن دلالت نمودی.
سپس حضرت فرمود ای فلان! ما صحابی حضرت رسالت مآب در اقوال و افعالیم؛ نه از اهل شرق و نه اهل غربیم بلکه ما از «ناشیهی قطب» و «اَعلام فُلک» حضرت ایزد تعالی و تبارکیم .
اما آنچه گفتی که از برجِ طالعِ ما آتشِ افروخته، ظاهر است باید که آن را حمل بر خوبی احوال ما نمائی نه آنکه آن را وَبالِ طالع دانی زیرا که نور و روشنایی از نزد ماست و سوزندگی و التهاب از ما به دور و مهجور است.
ای دهقان این مسأله ای ژرف و عمیق بود اگر مرد محاسبه ای ، آن را حساب نما!. [1]
[1] الاحتجاج، طبرسی، ترجمه جعفری، ج 1، ص: 528 [با اندکی تغییر در ترجمه]
الاحتجاج علی أهل اللجاج، ج1، ص: 239
۹۵/۱۰/۱۴