سنگی که در دست عمار، با بردن نام مبارک امیرالمومنین علی(ع) به طلا تبدیل شد
سه شنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۵۰ ق.ظ
از عمار یاسر نقل است که گفت: روزی خدمت مولایم علی(ع) مشرف شدم. حضرت درسیمای من اندوه وگرفتگی مشاهده نمودند و فرمودند: تو را چه شده است؟.
عرض کردم بدهکارم و صاحبش آنرا مطالبه میکند. حضرت اشاره به سنگی که در آنجا افتاده بود کردند و فرمودند: بگیر و با آن دِین و بدهکاری خود را ادا کن.
عرض کردم مولای من! این که سنگی بیش نیست!
فرمودند :خدا را به واسطه و اسم من بخوان تا برایت تبدیل به طلا شود.
پس خدا را به اسم مبارک امیرالمؤمنین علی(ع) قسم دادم و سنگ تبدیل به طلا گردید.
سپس حضرت فرمود به مقدار نیازت از آن بردار.
عرض کردم: چگونه آن را نرم کنم؟
فرمودند: ای ضعیف الیقین خدا را به حق من بخوان تا نرم شود؛ همانا خدای تبارک و تعالی به نام من آهن را برای داوود نرم و رام گردانید. پس خدا را به اسم مبارک امیرالمؤمنین علی(ع) قسم دادم، قطعهی طلا نرم شد و من به مقدار مورد نیازم از آن برداشتم تا دینم را ادا کنم.
مجدداحضرت فرمود: به اسم من بخوان تا مابقی آن به سنگ تبدیل شود[1].
[1] مشارق أنوار الیقین فی أسرار أمیر المؤمنین علیه السلام، رجب برسی، ص: 271
مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر، ج1، ص: 431
عرض کردم بدهکارم و صاحبش آنرا مطالبه میکند. حضرت اشاره به سنگی که در آنجا افتاده بود کردند و فرمودند: بگیر و با آن دِین و بدهکاری خود را ادا کن.
عرض کردم مولای من! این که سنگی بیش نیست!
فرمودند :خدا را به واسطه و اسم من بخوان تا برایت تبدیل به طلا شود.
پس خدا را به اسم مبارک امیرالمؤمنین علی(ع) قسم دادم و سنگ تبدیل به طلا گردید.
سپس حضرت فرمود به مقدار نیازت از آن بردار.
عرض کردم: چگونه آن را نرم کنم؟
فرمودند: ای ضعیف الیقین خدا را به حق من بخوان تا نرم شود؛ همانا خدای تبارک و تعالی به نام من آهن را برای داوود نرم و رام گردانید. پس خدا را به اسم مبارک امیرالمؤمنین علی(ع) قسم دادم، قطعهی طلا نرم شد و من به مقدار مورد نیازم از آن برداشتم تا دینم را ادا کنم.
مجدداحضرت فرمود: به اسم من بخوان تا مابقی آن به سنگ تبدیل شود[1].
[1] مشارق أنوار الیقین فی أسرار أمیر المؤمنین علیه السلام، رجب برسی، ص: 271
مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر، ج1، ص: 431
۹۵/۱۰/۱۴