بند20-دست قضا چو خون حسین ریخت بر زمین
پنجشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۵، ۰۱:۱۳ ب.ظ
دست قضا چو خون حسین ریخت بر زمین
آندم قدر ز روی نبی گشت شرمگین
ذرّات کاینات قرین فنا شدند
چون شد قِران مهر و مهش با سنان کین
نزدیک شد به هم خورَد اوضاع روزگار
گردد عیان بر اهل جهان روز واپسین
آسیمه سر شدند در افلاک ماه ومهر
چون گشت سرنگون به زمین آفتاب دین
یکسر فنای کون و مکان می شد آن زمان
باقی نماندی ار به زمین زین العابدین
می شد گُسسته رشتهی عالم ز یکدیگر
زو گر نبود رشتهی حبل المتین متین
در حیرتم که میر قضا چون دهد رضا
بر خسروی چنان برود ظلمی این چنین
کاهریمنان کوفه و کافر دلان شام
دست خدا بُرند از پی نگین
زین ماجرا ز جان پیمبر شکیب شد
درخون خضاب پنجهی کفُّ الخضیب شد
دیوان آخوند ملا فتح الله شوشتری (وفایی)
۹۵/۰۶/۲۵