بند9-ای خاک کربلا تو به از مشک عنبری
ای خاک کربلا تو به از مشک عنبری
از هر چه گویمت تو از آن چیز برتری
ای خاک پاک این نه خطا بود خواندمت
اکسیر اعظمی تو و گوگرد احمری
ای خاک چیستی تو ندانم که عرش هم
با نیم ذرّه ات ننماید برابری
هر سُبحه یی که بسازند از تو در بها
صد ره فزون تر آمده از مهر و مشتری
هر سجدهای که بر تو نمایند در نماز
آن سجده بگذرد ز ثریا و از ثری
ای خاک پاک در تو شفا را نهاده حق
داری شرف تو بر دم عیسی ز برتری
زان گوهری که در تو نهان است ای زمین
خاکت شکست رونق بازار گوهری
خوابیده در تو سبزخطان جمله مشک موی
کاینسان عبیر بویی و بهتر از عنبری
جان های پاک در تو زِ هفتاد تن شد فزون
در رتبه هر کدام فزون از پیمبری
افتاده در تو سروقدان لاله گون کفن
هر یک به چهره ماه و به قامت صنوبری
هر چند بی سرند ولی در دیار عشق
بر خیل سروران همه دارند سروری
خود آدم است در تو نهان کز وجود او
مسجود بر ملایک و منظور داوری
یا آن که هست نوح ولی نوح کی چنین
در خون نمود کشتی عشقش شناوری
نی نی خلیل باشد و اکبر ذبیح او
لیلا بسی نموده در این خاک هاجری
یا موسی است و گنبد پر نور طور او
هفتاد تن سبطی اش از پی به یاوری
یا عیسی است و نیزهی خولیست دار او
خود شد نهان ز کید یهودان سامری
یحیی بُوَد مگر که سر از پیکرش جدا
امّا جدا نگشته ز یحیی به جز سری
یحیی جدا نگشت ز هم بند بند او
رأسش نشد به نیزه زِ کشور به کشوری
یحیی عیال او به اسیری نرفته است
یحیی از او نرفته نه اکبر نه اصغری
این خود محمّد است یقین در تو ای زمین
کاینسان شده است زایر تو هر پیمبری
گر حیدر است در تو نهان از برای کیست
وز بهر چیست ناله و فریاد حیدری
پس شد یقین که فاطمه را نورعین بود
دیگر ترا بس است وفایی حسین بود
دیوان آخوند ملا فتح الله شوشتری (وفایی)