قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم
طبقه بندی موضوعی

اى خدا اى نا امیدان را امید

چهارشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۲:۳۲ ب.ظ

 

اى خدا، اى نا امیدان را امید

اى ز تو، شام سیه صبحِ سفید

اى ز آغازت، ازل آگاه نى

وى به انجامت، ابد را راه نى

اى چراغ زندگى روشن ز تو

سبز و خرم، شاخسار تن ز تو

اى تو روزى‌بخش هرجا زنده‌اى

اى تو عذرآموزِ هرشرمنده‌اى

اى تسلى‌بخشِ هرغمگین دلى

اى ز تو آسان به هرجا مشکلى

اى بهشتِ روضه‌ى رضوان من

اى تو هم جانان من هم جان من

اى ز شوقت، گردش این نُه سپهر

پرتوى از عکس رویت، ماه و مهر

اى به نامت، جنبش هر زنده‌اى

اى به یادت، زنده هر جنبنده‌اى

از تو گلها در گلستان سرخ‌رو

نافه‌ها در نافِ آهو مشکبو

گل ز چهرت، چهره گلگون ساخته

نرد، با مهر تو بلبل باخته

چارجو[15]‌‌‌‌ از چشمه‌ى جودت نَمى

هفت‌یم[17]‌‌‌‌ از بیم فیضت شبنمى

هرچه هستى، پرتوى از هست تو

نیستى و هستیش در دست تو

چشمِ نرگس، از تو مست و در خُمار

از تو سرو آزاد و لاله داغدار

سرو قد، در خدمتت افراخته

قُمرى، اندر راه تو جان باخته

اى خلاصى‌بخشِ در زندانْ اسیر

اى ز پا افتادگان را دستگیر

اى دواى درد بی‌درمان ز تو

اى شفاى سینه‌ى سوزان ز تو

بی‌زبانان را عطایت ترجمان

هم تو دانى هرسخن را بی‌زبان

اى شبانِ تیره‌ را پایان ز تو

مشعلِ خورشید و مه تابان ز تو

حقِّ ذاتِ پاک بی‌همتاى تو

حرمتِ آن مظهر اسماى تو

حرمتِ آن کِش به نام، این نامه شد

از وجودش گرم، این هنگامه شد

آنکه شورم در سرِ سوداى اوست

هستیَم از نشأت صهباى اوست

دوره‌ى آخر زمان را ساقى است

عالَم از فیض بقایش باقى است

نورى از وى، هفت و شش[16]‌‌‌‌‌‌‌‌ نور آشکار

افتخار دودمانِ هفت و چار[18]‌‌‌‌‌‌‌‌

کاین غریب دربدر را یاد کن

فارغش از محنت و بیداد کن

رحم کن بر ناله و فریاد او

بنگر این بیداد و بِستان، داد او

غرقه‌ای را سوی ساحل راه بخش

سرنگونى را نجات از چاه بخش

یک اسیرى را ز بند آزاد کن

خاطر ناشاد او را شاد کن

بى‌پناهى را درآور در پناه

گمرهى را سوى خود بنماى راه

آتشى از خرمنى خاموش کن

بنده‌اى را حلقه‌اى در گوش کن

مؤمنى از دست کافر باز خر

بر زِهَر درمانده‌اى بگشاى در

رشته بگشا از شکارِ بسته‌اى

رحم کن بر دل‌فکارِ خسته‌اى

پرگشا از بسته‌مرغى یک‌نفس

چون گشادى باز کن در از قفس

قُوَّتِ پرواز او را بازده

چونکه دادى رخصت پرواز ده

در بر او بگشاى از بستان، دمى

تا پرافشاند دمى با همدمى

لحظه‌اى بر شاخسارى پرزند

یک گلى از گلبنى بر سر زند

ور نمى‌خواهى پرافشانى کند

یا که بر شاخى نواخوانى کند

رخصتش ده تا به دیوار چمن

سرکشد در زیر بال خویشتن

گاه‌گاهى دیده برگُل افکند

شورها بر جان بلبل افکند

گاه بیند روى هم پروازها

گوش دارد گه به آن آوازها

گه زند سوى هم‌آوازى صفیر

گویدش احوال جان غم‌پذیر

اى خدا اى لطفت از اندازه بیش

دست لطفت، مرهم دلهاى ریش

آن غریبِ گمره غافل منم

این غریق بحر بى‌ساحل منم

این منم مسکینِ خرمن سوخته

آتش اندر خانمان افروخته

این منم یا رب زِ هر در، رانده‌اى

مؤمنى، در دست کافر مانده‌اى

اى خدایا آن شکارِ بسته، من

اى خدا، آن مرغ پر بشکسته من

بى‌کسم، اى بی‌کسان را دستگیر

بی‌نوایم، اى نواى هرفقیر

من غلط کردم در اول بی‌شمار

اهرمن را داده‌ام ره در حصار

راه من زد هم هوا هم اهرمن

دامن تو این زمان در دست من

دل، حصار توست مگذارش خراب

طائر قدس است، مپسندش کباب

اى خدا، این خانه را خود ساختى

خود در و دیوار آن پرداختى

این کجا باشد روا اى ذو المنن

خانه‌ى یزدان مقام اهرمن

یک نظر در کار این ویرانه کن

دشمن خود را برون زین خانه کن

دشمن اندر خانه مَپْسندد کسى

خانه را ویرانه نپَسْندد کسى

خاصه صاحبخانه‌اى چون تو جلیل

هرجلیلى با جلیلِ تو ذلیل

خانه‌ى هرکس ز تو آباد شد

خانه‌ى خود را ببین برباد
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۲۴
محمد حسنی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی