اى خدا من رهروىام ناتوان(مناجات-استمداد از حضرت ولی عصر)
اى خدا، من رهروىام ناتوان
بی کسى، واماندهاى از کاروان
نى مرا زاد و نه مَرکب نى رفیق
چون بپیمایم خدایا این طریق؟
نى رهِ برگشتن و نى راه زیست
روى رفتن هم نه یا رب چاره چیست
اولِ منزل، به گِل افتاده بار
دزدهاى رهزنم گشته دوچار
ماندهام من اى سواران، همتى
بر منِ پیر اى جوانان، رحمتى
از کرم، اى ره به منزل بُردگان
رحمتى بر این بیابان مُردگان
اى امیر کاروان، آخر ببین
مَرکبم لنگیده، بارم بر زمین
شیئى لِلَه اى امیر کاروان
پاى من لنگ است و بارِ من گران
شیئى للّه اى سبکباران، مدد
بار من سنگین و ره پردزد و دَد
اندکى اى همرهان آهستهتر
گاهگاهى بر فغانم یک نظر
گاهگاهى یک نگاهى بر قفا
از ترحم سوى این پیرِ دوتا
کز عقب آمد پیاده پاى لنگ
بار سنگینش بهدوش و پاى، لنگ
الغیاث اى اهل همت، الغیاث
اى نگهبانان امت، الغیاث
الغیاث اى خضرِ ره گم کردگان
الغیاث اى تو نگهبانِ جهان
اى خلیفهی حق و اى سلطان دین
دیده بگشا سوى گمراهان ببین
چند باشد آفتابت در حجاب؟
پرده بردار از رخِ چون آفتاب
صحن این ظلمتسرا را نوربخش
سوگواران جهان را سور بخش
تیره خاکش رَشک آذرپوش کن
پُر ز آذریون و آذرپوش کن
بر خر خود بَرنِشان دجّال را
عزل کن از عالم این عُمّال را
ظلم و ظلمت را ز عالَم پاک کن
سینهى سُفیانیان را چاک کن