بند دوم ص 43
پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۴۶ ب.ظ
****** |
سینه ای کز معرفت گنجینه ی اسرار بود |
کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود |
طور سینای تجلّی مشعلی از نور بود |
سینه سینای عصمت مشتعل از نار بود |
آنکه کردی ماه تابان پیش او پهلو تهی |
از کجا پهلوی او را تاب آن آزار بود |
گردش گردون دون بین، کز جفای سامری |
نقطه ی پرگار وحدت ، مرکز مسمار بود |
ناله بانو زد اندر خرمن هستی شرر |
گویی اندر طور غم چون نخل آتشبار بود |
صورتی نیلی شد از سیلی که چون سیل سیاه |
روی گیتی زین مصیبت تا قیامت تار بود |
شهریاری شد به بندِ بنده ای از بندگان |
آنکه جبریل امینش بنده در بار بود |
از قفای شاه ، بانو ؛ با نوایی جان گداز |
تا توانایی به تن ، تا قوّت رفتار بود |
گرچه بازو ، خسته شد وز کار دستش بسته شد |
لیک پای همتش بر گنبد دوّار بود |
دست بانو گرچه از دامان شه کوتاه شد |
لیک بر گردون بلند از دست آن گمراه شد |
۹۵/۰۳/۲۷