قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم
طبقه بندی موضوعی

شرح حال اویس قرنی

شنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۰۳ ب.ظ

او‌یس قرنى، سُهیل یَمَن و آفتابِ قَرَن، از خیارِ تابعین، و از حواریّین امیر المؤمنین(ع) و یکى از زهّاد ثمانیه (هشتگانه) بلکه افضل ایشان است، و آخرى از آن صد نفر است که در صفین با حضرت امیر(ع) بیعت کردند به بذل مُهجت‌شان در رکاب مبارک او و پیوسته در خدمت آن جناب قتال کرد تا شهید شد. و نقل شده که رسول خدا (ص) به اصحاب خود فرمود که: بشارت باد شما را به مردى از امّت من که او را اویس گویند. همانا او مانند ربیعه و مُضّر (دو قبیلهای که نفرات و جمعیتشان بسیار بود) را شفاعت مى‏کند.

و نیز روایت شده که: حضرت پیغمبر(ص) شهادت داد از براى او به بهشت. و هم روایت شده که فرمود:

«تَفُوحُ رَوائِحُ الْجَنَّةِ مِنْ قِبَل الْقَرَنِ وا شَوقاهُ اِلَیکَ یا اُوَیْسَ الْقَرَنِ»[1]

[بوهاى بهشت از جانب قَرَن مى‏وزد، چقدر به دیدار تو مشتاقم ای اویس قرن]

و می‌فرمود هر که او را ملاقات کرد از جانب من به او سلام برساند.

بدان که موحدینِ عرفاء، اویس را فراوان ستوده‏اند، و او را سید التّابعین گویند، و گویند که رسول خدا(ص) او را نَفَس الرحمن و خیر التّابعین یاد کرده، و گاهى که از طرف یمن استشمام او نموده و می‌‌فرمود:

«اِنّی لَاَنْشَقُ رُوحَ الرَّحْمِن مِنْ طَرَفِ الْیَمَن»

گویند: اویس شتربانى مى‏کرد و از اجرت آن، مادر را نفقه مى‏داد. روزی از مادر اجازه طلبید که به مدینه به زیارت پیامبر اکرم (ص) مشرّف شود؛ مادرش گفت که رخصت مى‏دهم به شرط آن که زیاده از نیم‏روز توقّف نکنى.

اویس به مدینه سفر کرد و چون به خانه‌ی حضرت پیغمبر(ص) آمد از قضا آن حضرت در خانه نبود، لاجرم اویس از پس یکی دو ساعت، پیغمبر(ص) را ندیده به یمن مراجعت کرد. چون رسول خدا(ص) مراجعت کرد، فرمود: این نور کیست که در این خانه مى‏نگرم؟

گفتند: شتربانى که اویس نام داشت و در این سراى آمد و برگشت، فرمود: در خانه‌ی ما این نور را به هدیه گذاشت و برفت.

و از کتاب تذکرة الأولیاء نقل است که خرقه‌ی رسول خدا(ص) را بر حسب فرمان امیر المؤمنین على (ع) و عمر، در ایام خلافت عمر به نزد اویس آوردند و اویس را با این کار تشریف کردند (احترام کردند)، عمر نگریست که اویس از جامه عریان است الّا آن که گلیم شترى بر خود ساتر ساخته،

عمر او را بستود و اظهار زهد کرد و گفت: کیست که این خلافت را از من به یک قرص نان خریدارى کند؟ اویس گفت:

 آن کس را که عقل باشد، به این خرید و فروش، خود را گرفتار نکند، و اگر تو راست مى‏گویى بگذار و برو تا هر که خواهد برگیرد.

گفت: مرا دعا کن. اویس گفت:

 من از پس هر نماز مؤمنین و مؤمنات را دعا گویم، اگر تو با ایمان باشى دعاى من تو را دریابد و الّا من دعاى خویش ضایع نکنم.

گویند اویس بعضى از شب‌ها را مى‏گفت امشب شب رکوع است، و به یک رکوع شب را به صبح مى‏آورد، و شبى را مى‏گفت امشب شب سجود است، و به یک سجود شب را به نهایت مى‏کرد.

گفتند: اى اویس این چه زحمت است که بر خود مى‏بینى؟!

گفت: کاش از ازل تا ابد یک شب بودى و من به یک سجده به پاى بردمى[2].



[1] بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏42، ص 155؛ ابن شاذان قمى، أبو الفضل شاذان بن جبرئیل، الفضائل (لابن شاذان القمی)، قم، چاپ دوم، 1363ش، ص107

[2] منتهی الامال، حاج شیخ عباس قمی، انتشارات هجرت، ج1، ص 366

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۰۸
محمد حسنی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی