به سِرّ جامِ جم آنگه نظر توانی کرد [ص95 انتشارات دوران]
پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۳۸ ق.ظ
به سِرّ جامِ جم آنگه نظر توانی کرد
که خاک میکده، کحلِ بَصَر توانی کرد
مباش بیمی و مطرب که زیرِ طاقِ سپهر
به این ترانه، غم از دل به در توانی کرد
گُلِ مراد تو، آنگه نقاب بگشاید
که خدمتش چو نسیمِ سحر توانی کرد
به عزمِ مرحلهی عشق، پیش نِهْ قدمی
که سودها کنی، ار این سفر توانی کرد
بیا که چارهی ذوقِ حضور و نظمِ امور
به فیضِ بخششِ اهلِ نظر توانی کرد
جمالِ یار ندارد نقاب و پرده ولی
غبارِ ره بنشان تا نظر توانی کرد
تو کز سرای طبیعت نمیروی بیرون
کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد
گدایی دَرِ میخانه طُرفه اِکسیریست
گر این عمل بکنی، خاک زر توانی کرد
دلا ز نورِ هدایت گر آگهی یابی
چو شمع خندهزنان ترک سر توانی کرد
ولی تو تا لبِ معشوق و جامِ مِی خواهی
طمع مدار که کاری دگر توانی کرد
گر این نصیحتِ شاهانه بشنوی حافظ
به شاهراهِ حقیقت گذر توانی کرد
۹۵/۰۳/۲۷