ای غایب از نظر به خدا میسپارمت [ص63 انتشارات دوران]
چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۱۱ ب.ظ
ای غایب از نظر به خدا میسپارمت
جانم بسوختی، وز جان دوستدارمت
تا دامنِ کفن نکشم زیرِ پای خاک
باور مکن که دست ز دامن بدارمت
محرابِ ابرویت بنما تا سحرگهی
دستِ دعا برآرم و در گردن آرمت
گر بایدم شدن سوی هاروتِ بابِلی
صد گونه جادویی بکنم تا بیارمت
خواهم که پیش میرَمَت، ای بیوفا طبیب
بیمار بازپُرس که در انتظارمت
صد جوی آب بستهام از دیده در کنار
بر بوی تخم مِهر که در دل بکارمت
خونم بریخت وز غمِ عشقم خلاص داد
منّتپذیر غمزهی خنجر گذارمت
میگریم و مرادم ازین سیلِ اشکبار
تخم محبّت است که در دل بکارمت
بارم ده از کرم سوی خود تا به سوزِ دل
در پای، دمبهدم، گهر از دیده بارمت
حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضعِ تست
فیالجمله میکنی و فرو میگذارمت
۹۵/۰۳/۲۶