دلا بسوز که سوزِ تو کارها بکند [ص123 انتشارات دوران]
چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۰۴ ب.ظ
دلا بسوز که سوزِ تو کارها بکند
نیازِ نیم شبی، دفعِ صد بلا بکند
عِتابِ یارِ پریچهرهی عاشقانه بِکش
که یک کرشمه، تلافی صد جفا بکند
ز مُلک تا ملکوتش، حجاب بردارند
هر آنکه، خدمتِ جامِ جهاننما بکند
طبیبِ عشق مسیحادم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند، کرا دوا بکند
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدّعی، خدا بکند
ز بختِ خفته ملولم بُوَد که بیداری
به وقتِ فاتحهی صبح یک دعا بکند
بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبرد
مگر دلالتِ این دولتش، صبا بکند
۹۵/۰۳/۲۶