دست از طلب ندارم، تا کام من برآید [ص152 انتشارات دوران]
چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۰۳ ب.ظ
دست از طلب ندارم، تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان، یا جان ز تن برآید
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم، دود از کفن برآید
بنمای رو که خَلقی واله شوند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید
جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش
نگرفته هیچ کامی، جان از بدن برآید
از حسرت دهانش، آمد به تنگ جانم
خود کامِ تنگدستان، کی زان دهن برآید
بربوی آنکه در باغ، یابد جلا ز رویت
آید نسیم و هردم، گرد چمن برآید
گویند ذکر خیرش، در خیلِ عشقبازان
هرجا که نام حافظ، در انجمن برآید
۹۵/۰۳/۲۶