بند17-زین غم که آه اهل زمین ز آسمان گذشت
چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۵۳ ب.ظ
زین غم که آه اهل زمین ز آسمان گذشت |
با عترت رسول ندانم چسان گذشت |
در حیرتم که آب چرا خون نشد چو نیل |
زآن تشنه ای که بر لب آب روان گذشت |
آورد خنجر آب زلالش ولی دریغ |
کآب از گلو نرفته فرو، از جهان گذشت |
شد آسمان ز کرده پیمان در این عمل |
لیک آن زمان که تیر خطا از کمان گذشت |
الله چه شعله بود که انگیخت آسمان |
کز وی کبوتران حرم زآشیان گذشت |
در موقفی که عرض صواب و خطا کنند |
کاری نکرده چرخ که از وی توان گذشت |
خاموش نیرا که زبان سوخت خامه را |
خون شد مداد و قصه ز شرح و بیان گذشت |
فیروز بخت من، نهد از سر خط قبول |
بر دفتر چکامه ی من، بضعه ی رسول |
۹۵/۰۳/۲۶