بند14-داد آسمان به باد ستم خانمان من
چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۵۰ ب.ظ
|
داد آسمان به باد ستم خانمان من |
|
تا از کدام بادیه پرسی نشان من |
|
دور از تو از تطاول گلچین روزگار |
|
شد آشیان زاغ و زغن گلستان من |
|
گردون به انتقام قتیلان روز بدر |
|
نگذاشت یک ستاره به هفت آسمان من |
|
زد آتشی به پرده ی ناموس من فلک |
|
کآید هنوز دود وی از استخوان من |
|
بیخود در این چمن نَکِشَم ناله های زار |
|
آن طایرم که سوخت فلک آشیان من |
|
آن سرو قامتی که تو دیدی، ز غَم خَم ید |
|
دیدی که چون کشید غم آخر کمان من |
|
رفت آنکه بود بر سرم آن سایه ی همای |
|
شد دست خاک بیز کنون، سایبان من |
|
گفتم ز صد یکی به تو از حال کوفه، باش |
|
کز بارگاه شام برآید فغان من |
|
پس رو به سوی پیکر آن محتشم گرفت |
|
گفت این حدیث، طاقت اهل حرم گرفت |
۹۵/۰۳/۲۶