بند11-چون شاه تشنه، ظلمت ناسوت کرد طی
چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۱۸ ق.ظ
چون شاه تشنه، ظلمت ناسوت کرد طی |
بر آب زندگانی جاوید برد پی |
در راه حق، فنا به بقا کرد اختیار |
تا گشت وجه باقی حق، بعد کلّ شیء |
زد پا به هر چه جز وی و سر داد و شد روان |
تا کوی دوست بر اثر کشتگان حی |
چون گشت جلوه گر سر او بر سر سنان |
شد پر نوای زمزمه ی طور، نای و نی |
شور از عراق گشت بلند آن چنان که برد |
کافر دلان ز یاد، تمنای ملک ری |
پاشید آن قلاده ی درهای شاهوار |
از هم چو برگ های خزان از سموم دی |
گفتی رها نمود ز کف دختران نعش |
از انقلاب، دور فلک دامن جُدَی |
آن یک نهاد رو سوی میدان که یا ابا |
وان یک کشید در حرم افغان که یا اخی |
رفتی و یافت بی تو به ما روزگار دست |
ای دست داد حق ز گریبان برآر دست |
۹۵/۰۳/۲۶