آمدن فرشتهی باد به یاری آن حضرت [ص49 نشر فردوسی]
چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۱ ق.ظ
شد فرشتهی نار با صد دودِ آه
که فرشتهی باد آمد با سپاه
گفت کای دارندهی چرخ بلند
بر جفا صبر و تحمل تا به چند
چون سزد چون، که رباید اهرمن
خاتم از دست سلیمان زَمَن
اینک آوردستم از امر اِله
سوی تو ای شاه، یک هامون سپاه
حکم کن تا باد را فرمان کنیم
ملک شام و کوفه را ویران کنیم
حکم کن تا برکنیم اینک ز بُن
بیخ کفر ای تاجدار امر کن
گفت میماند که بُردستی ز یاد
ای فرشته، داستان قوم عاد
ورنه خود دانی که در پرده که بود
آنکه کند از بُن، دیار قوم هود
عاجزا، دست آر این امداد را
باد در دست است اینجا باد را
دو گواهاند این مَساء و این صباح
که به دست ماست تسخیر ریاح
آن سلیمان کش مسخر گشت باد
نام ما در نقش انگشتر نهاد
۹۵/۰۳/۲۶