امیر مومنان(ع) قصد کشتن شیطان را کرد و شیطان گفت خدا به من مهلت داده
شنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۳:۱۷ ب.ظ
از امیر مومنان علی (ع) روایت شده که من در کنار خانهی کعبه نشسته بودم که پیر مردی کوژ پشت خدمت پیامبر اکرم (ص) آمد و گفت: که ای پیامبر! برایم دعا کن که خدا مرا ببخشد.
پیامبر فرمود:
«خاب سعیک»
[تلاشت بی فایده است]
وقتی آن پیر مرد رفت، پیامبر(ص) فرمود: که ای علی آیا او را شناختی؟ او ابلیس بود.
امیر مومنان(ع) فرمود:
«فعدوتُ خَلْفَه لأخنقه»
[به دنبال او رفتم تا خفهاش کنم]
شیطان گفت: ای ابوالحسن! خداوند به من تا روزِ معلوم مهلت داده است. ای علی! من تو را بسیار دوست میدارم «و ما أبغضک أحد إلا شارکت أباه فی أمّه فصار ولد زنا» و کسی با تو دشمنی نمیکند مگر اینکه من در نطفهی او با پدرش، مشارکت میکنم و او را ولد الزّنا میسازم.
چون این بگفت، خندید و راه خود گرفت[1].
۹۴/۱۱/۱۷