قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم
طبقه بندی موضوعی

از جمله اتفاقات لطیف، مناجات «برخ الأسود» است، همان کسى که خداوند متعال به حضرت موسى(ع) امر فرمود که از او درخواست دعا کند تا براى بنى‏اسرائیل باران ببارد.

بعد از این که هفت سال در بنى‏اسرائیل قحطى آمد، حضرت موسى(ع) با هفتاد هزار نفر بیرون رفتند تا دعا کنند که باران بیاید. خداوند متعال به موسى(ع) وحى فرمود: موسى! چگونه اجابت کنم دعاى جمعیّتى را که غرق در گناه هستند و گناهان بر ایشان سایه افکنده است و با خباثتِ باطن و غیر یقین، مرا مى‏خوانند و خود را از مجازات من ایمن مى‏دانند.

اى موسى! برگرد و برو به نزد یکى از بندگانم به نام برخ که او دعا نماید تا دعاى وی را بپذیرم. حضرت موسى(ع) در پى برخ رفت و او را پیدا نکرد، تا این که روزى‏ حضرت در کوچه‏اى عبور مى‏کرد، ناگهان به بنده سیاه پوستى برخورد کرد که در پیشانیش آثار سجده نمایان بود و شمله‌ای (دستاری-عبایی) به خود پیچیده و گوشه‌ی آن را به پشت گردنش گره زده بود. حضرت به نور الهی او را شناخت و بر او سلام کرد و گفت:

اسمت چیست؟ گفت: اسم من برخ است. حضرت موسى(ع) گفت: مدّتى در جستجوى تو بودم، حال بیا و براى ما دعاى باران بخوان!.

 برخ به میان جمعیّت آمد و چنین دعا کرد:

اَللَّهُمَّ ما هذا مْن فِعالِکَ وَ ما هذا مِنْ حِلْمِکَ وَ مَا الَّذى‏ بَدا لَکَ انْقَضَتْ عَلَیْکَ عُیُونُکَ أَمْ عانَدَتْ الرِّیاحُ عَنْ طاعَتِکَ أَمْ نَفَدَ ما عِنْدَکَ أَمْ إِشْتَدَّ غَضَبُکَ عَلَى الْمُذْنِبینَ، اَلَسْتَ کُنْتَ غَفَّاراً قَبْلَ خَلْقِ الْخاطِئینَ، خَلَقْتَ الرَّحْمَةَ وَ أَمَرْتَ بِالْعَطْفِ أَمْ تَرینا أَنَّکَ مُمْتَنِعٌ أَمْ تَخْشى‏ الفَوْتَ فَتُعَجِّلُ بِالْعُقُوبَةِ.

اى خداى من! این [خشکسالی] نه از کردار تو و نه از حلم توست!،

چه امر تازه‌ای براى تو روى داده است؟ آیا ابرهاى رحمت تو کم آب شده است؟ یا بادها از فرمان تو سر باز زده‌اند؟ یا خزانه‌ات به اتمام رسیده است؟ آیا خشمت بر گنهکاران شدّت یافته است؟ آیا تو پیش از آفریدن معصیت کاران آمرزنده نبودى و رحمت را نیافریدى؟!

مگر به مهربانى دستور ندادى؟ آیا مى‏خواهى با این سخت‏گیرى شوکت خود را به ما نشان دهى؟ آیا مى‏ترسى فرصت از دست برود و بندگان گنهکارت از بند قدرت تو بیرون جهند،که چنین در کیفرشان شتاب می‌کنی؟!

هنوز برخ نرفته بود که باران رحمت خدا سرازیر شد، و بارش بنى‏اسرائیل را فرا گرفت. برخ در بازگشت به حضرت موسى(ع) گفت: دیدى چگونه با پروردگار مشاجره کردم و او چگونه با من لطف و انصاف نمود[1].

موسى(ع) از نحوه‌ی گفتگوی برخ با خداوند، غضبناک شد و قصد وی را کرد. خداوند عز وجل به موسی(ع) وحی کرد که او را واگذار. بدرستی که:

«اَنَّ بَرخاً یَضحَکُنی کُلَّ یَومٍ ثَلاثَ مَرّاتٍ»؛

برخ، روزى سه مرتبه ما را می‌خنداند

و نیز راجع به احوالات برخ در کتاب «انیس الأدبا» مى‏نویسد:

«إنّ الله تعالى أوحى إلى موسى(ع) إنّ برخ نعم العبد لی إلّا أن فیه عیبا قال: یا ربّ و ما ذاک؟ قال: یعجبه نسیم الأسحار و من أحبّنى لا یسکن إلى شی‏ء و لا یأنس بشى‏ء.

خداوند وحى فرمود به موسى که برخ، خوب بنده‏ایست براى من؛ مگر اینکه در او عیبى است. عرض کرد: پروردگار من عیبش چیست؟ خطاب آمد: از نسیم سحر لذت مى‏برد. کسى‏که مرا دوست دارد دلش به چیزى آرام نمى‏گیرد و اُنس به غیر من پیدا نمى‏کند.




[1] تسلیه العباد در ترجمه مسکن الفؤاد، شهید ثانی،(ترجمه حسین جناتی)، انتشارات آستانه رضویه، ص123

** این حکایت در کتاب مهجه البیضاء، فیض کاشانی، ج8، ص81 نیز نقل شده است.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۱۰
محمد حسنی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی