سینهای کز معرفت گنجینهی اسرار بود
کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود
طور سینای تجلّی مشعلی از نور بود
سینه سینای عصمت مشتعل از نار بود
آنکه کردی ماه تابان پیش او پهلو تهی
از کجا پهلوی او را تاب آن آزار بود
گردش گردون دون بین، کز جفای سامری
سینهای کز معرفت گنجینهی اسرار بود
کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود
طور سینای تجلّی مشعلی از نور بود
سینه سینای عصمت مشتعل از نار بود
آنکه کردی ماه تابان پیش او پهلو تهی
از کجا پهلوی او را تاب آن آزار بود
گردش گردون دون بین، کز جفای سامری
دختر فکر بکر من، غنچه لب چه واکند
از نمکین کلام خود حق نمک ادا کند
طوطى طبع شوخ من گر که شِکر شکن شود
کام زمانه را پر از شِکر جانفزا کند
بلبل نطق من ز یک نغمه عاشقانه ای
گلشن دهر را پر از زمزمه و نوا کند
خامهی مشک ساى من گر بنگارد این رقم