قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم
طبقه بندی موضوعی

داستان حضرت خلیل الرحمن (سُبُّوحٌ قُدُّوس)

چهارشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۹:۰۸ ب.ظ

حق تعالی گفت با روح الامین

هین برو اخلاصِ ابراهیم بین

هین برو او را بفرما امتحان

امتحانش کن به پیدا و نهان

داده بود او را خداوندِ احد

گوسفند و گاو، بی‌حدّ و عدد

چارصد قلاده سگ، با زرنگار

گوسفندش را شبان و رامیار[47]‌‌‌‌

چیزهای دیگرش بر این قیاس

آنچه افزون بود از حد و شناس

بود روزی آن خلیلِ تاجدار

در کنارِ دشت و طَرْفِ کوهسار

گله‌اش پهن اندر آن پهنا همه

هرطرف صد ساربان و صد رمه

در کناری او به صد عجز و نیاز

گاه در تسبیح و گاهی در نماز

نی سخن از گوسفندی نی گله

عالَم از تسبیح او پرغلغله

آسمان، سرگشته‌ی سودای او

قدسیان پرشور، از غوغای او

لب خموش و جان پر از هیهایْ داشت

هی‌هئی بر یاد آن یکتایْ داشت

بی‌سخن، عالم پر از فریاد او

های‌وهویِ او همه بر یاد او

دیدهایش محو راهِ کوی دوست

تا که می‌آید مگر از سوی دوست؟

گوش بر ره، تا که گوید نام او؟

دل بههرسو تا که نوشد جام او؟

کامد آن طوطی هندسِتان قدس

بلبل خوش‌نغمه‌ی بُستان قدس

آن همایون پَرهمای اوج باز

عندلیب گلشن اسرارِ ناز

آن مبارک طایر عرشی نگر

آن بَریدِ خوش‌لقای خوش‌خبر

آن گرامی هدهد شهر صبا

آن نسیم روضه‌ی صدق و صفا

آن حَمامِ کُنگر بامِ حرم

جبرئیل، آن پیک کرّوبی قدم

بر تلی چون نوجوانی ایستاد

لب به نام پاک یزدان برگشاد

نغمه‌ای سرکرد بر یاد حبیب

بُرد از جان خلیلُ اللَه شکیب

ناله‌ای بر یاد او از دل کشید

دل از آن در سینه‌ی عالم تپید

پس به آواز خوش و بانگِ طرب

بهر تسبیح خدا بگشاد لب

لب به تسبیح و به تقدیسش گشاد

غلغل تسبیح در گردون فتاد

گفت ُسبُوحٌ اِلهُ العالَمین

رَبُّنا رَبُّ المَلائِک، اَجمَعین

غلغلی افتاد از تسبیحِ آن

در میان حلقه‌ی سُبّوحیان

شد بلند از لامکان و از مکان

نغمه‌ی سُبّوح و قدّوس آنچنان

که مکان و لامکان شد موج‌زن

اهرمن درّید بر خود پیرهن

نغمه‌ی او حلقه بر لاهوت زد

لطمه پس لاهوت بر ناسوت زد

عرشیان در عرش، دست‌افشان شدند

بلبلانِ قدس در طیران شدند

چرخ در وجد آمد و رقّاص شد

دشت و صحرا بزم خاص الخاص شد

کوه سرخوش آمد و چالاک شد

خاک هم سرگشته، چون افلاک شد

شعله اندر جان ابراهیم زد

آتش اندر قُلزُم تکریم زد

برقی اندر خرمن صبرش فتاد

صبر و آرامش، سراسر شد بهباد

ساغر شوقش دگر لبریز شد

آتش عشقش شرر انگیز شد

چون شنید از جبرئیل او نام دوست

آمدش در گوش جان، پیغام دوست

گفت وه‌وه از کجا بود این نوا؟

تا تن و جان را کنم بر آن فدا

کیست این گوینده‌ی پیغامِ دوست؟

تا کنم جان را نثار نام دوست

بلکه گر بهتر ز جان بودی مرا

کردمی بر نامِ جان‌بخشش فدا

دیده بگشود از یمین و از یسار

کز کجا بود این نوایِ جان شکار

نوجوانی دید بالای تلی

کوه و دشت از نور رویش منجلی

گفت کو را ای جوان نیکخوی

بار دیگر نام آن یکتا بگوی

آنچه دارم نیمی از آن، مال تو

من فدای حال تو و قال تو

بار دیگر، عندلیب خوش‌نوا

نغمه سرکرد از نوای جانفزا

یاد کرد آن طوطی از هندوستان

داد، هندستان به یادِ طوطیان

بلبلی بر یادِ گلشن زد نوا

عندلیبان را همه دل شد ز جا

شعله‌زن شد آتشِ شوقش چنان

که نه خود دانست و نه جسم و نه جان

آری آری یاد جانان خوش بُوَد

یادشان در سینه، چون آتش بُوَد

چون زند در خرمنی آتش شرر

شعله‌اش هرلحظه گردد تیزتر

گفت با او کای جوان، بار دگر

نام آن یکتای بی‌همتا ببر

آنچه من دارم، سراسر زانِ تو

هم تن و هم جان من، قربان تو

گفت یک بار دگر آن جبرئیل

نام آن یکتای بیمِثل و عدیل

شوق ابراهیم صد چندان فزود

کی ز نام آب تشنه شد ورود

والِه و شیدا فِتاد آنجا به روی

هر بُنِ مویش همه سُبُّوح گوی

گه فتادی واله و حیران به خاک

گاه کردی جامه بر تن چاک‌چاک

گه نشستی و گهی برخاستی

گه شدی افزون و گاهی کاستی

گَه چو گُل، در صبحدم خندان شدی

گه چو ابری در چمن، گریان شدی

چون خیال او تو را مجنون کند

پس نمی‌دانم وصالش چون کند؟

این بُوَد تأثیر تصویر و خیال

پس اثر یا رب چه باشد در وصال

نام او تاراج، در جانها کند

روی او یا رب چه طوفانها کند

گفت دیگر من ندارم یک تَسو[48]‌‌‌‌

بار دیگر نام او گو بهر او

بار دیگر آن همایون پر هما

لب گشود آنجا به تسبیح خدا

کرد گویا، نامِ آن سلطانِ فرد

با خلیلُ اللَه نمی‌دانم چه کرد

پس خلیل اللَه بگفت ای حق‌پرست

آنچه من دارم همه زان تو اَست

گرد آور جمله را با خود ببر

باز اگر می‌خواهی اینک جان و سر

گفت او را جبرئیل ای باوفا

مرحبا صد مرحبا صد مرحبا

جبرئیلم من نخواهم مُلک و مال

این و صد این مر ترا بادا حلال

هردو عالم در وفایت غرق باد

افسر خُلَّت تو را بر فرق باد

آفرین بر همت والای تو

زیب خُلَّت خلعت بالای تو

این بگفت و کرد او بدرود و رفت

کرد پرواز و گذشت از چار و هفت
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۲۴
محمد حسنی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی