قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم
طبقه بندی موضوعی

۱۵۶ مطلب با موضوع «سایر مطالب وبلاگ» ثبت شده است


ای خرگه عزای تو این طارم کبود

لبریز خون ز داغ تو پیمانه ی وجود

وی هر ستاره قطره ی خونی که علویان

در ماتم تو ریخته از دیدگان فرود

گریه است بر تو هر چه نوازنده را نواست

ناله است بی تو هر چه سراینده را سرود

تنها نه خاکیان به عزای تو اشکریز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۶
محمد حسنی


عنقای قاف را هوس آشیانه بود

غوغای نینوا همه در ره بهانه بود

جایی که خورده بود می، آنجا نهاد سر

دردی کشی که مست شراب شبانه بود

یکباره سوخت زآتش غیرت هوای عشق

موهوم پرده ای اگر اندر میانه بود

در یک طبق به جلوه ی جانان نثار کرد

هر درّ شاهوار کش اندر خزانه بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۵
محمد حسنی


چون تیر عشق جا به کمان بلا کند

اول نشست بر دل اهل ولا کند

در حیرت اند خیره سران از چه عشق دوست

احباب را به بند بلا مبتلا کند

بیگانه را تحمل باز نیاز نیست

معشوق ناز خود همه بر آشنا کند

تن پرور از کجا و تمنای وصل دوست

دردی ندارد او که طبیبش دوا کند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۴
محمد حسنی


زین غم که آه اهل زمین ز آسمان گذشت

با عترت رسول ندانم چسان گذشت

در حیرتم که آب چرا خون نشد چو نیل

زآن تشنه ای که بر لب آب روان گذشت

آورد خنجر آب زلالش ولی دریغ

کآب از گلو نرفته فرو، از جهان گذشت

شد آسمان ز کرده پیمان در این عمل

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۳
محمد حسنی


ای چرخ سفله تیر، تو را صید کم نبود

گیرم عزیز فاطمه صید حرم نبود

حلقی که بوسه گاه نبی بود روز و شب

جای سنان و خنجر اهل ستم نبود

انگشت او به خیره بریدی پی نگین

دیوی سزای سلطنت ملک جم نبود

کی هیچ سفله بست به مهمان خوانده آب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۲
محمد حسنی


اندر جهان عیان شده غوغای رستخیز

ای قامت تو شور قیامت به پای خیز

زینب برت بضاعه مزجاه جان به کف

آورده با ترانه ی یا ایها العزیز

هر کس به مقصدی ره صحرا گرفته پیش

من روی در تو و دگران روی در حجیز

بگشا ز خواب دیده و بنگر که از عراق

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۰
محمد حسنی


داد آسمان به باد ستم خانمان من

تا از کدام بادیه پرسی نشان من

دور از تو از تطاول گلچین روزگار

شد آشیان زاغ و زغن گلستان من

گردون به انتقام قتیلان روز بدر

نگذاشت یک ستاره به هفت آسمان من

زد آتشی به پرده ی ناموس من فلک

کآید هنوز دود وی از استخوان من

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۰
محمد حسنی


این گوهر به خون شده غلتان حسین توست

وین کشتی شکسته ز طوفان حسین توست

این یوسفی که بر تن خود کرده پیرهن

از تار زلف های پریشان حسین توست

این از غبار تیره ی هامون نهفته رو

در پرده آفتاب درخشان حسین توست

این خضر تشنه کام که سرچشمه ی حیات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۳۲
محمد حسنی


آه از دمی که از ستم چرخ کج مدار

آتش گرفت خیمه و بر باد شد دیار

بانگ رحیل غلغله در کاروان فکند

شد بانوان پرده ی عصمت شترسوار

خور شد فرو به مغرب و تابنده اختران

بستند بار شام قطار از پی قطار

غارتگران کوفه ز شاهنشه حجاز

نگذاشتند درّ یتیمی به گنج بار

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۳۱
محمد حسنی


چون شاه تشنه، ظلمت ناسوت کرد طی

بر آب زندگانی جاوید برد پی

در راه حق، فنا به بقا کرد اختیار

تا گشت وجه باقی حق، بعد کلّ شیء

زد پا به هر چه جز وی و سر داد و شد روان

تا کوی دوست بر اثر کشتگان حی

چون گشت جلوه گر سر او بر سر سنان

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۱۸
محمد حسنی


کای رایت هدی تو چرا سرنگون شدی

در موج خون چگونه فتادی و چون شدی

ای دست حق که علت ایجاد عالمی

علت چه شد که در کف دونان زبون شدی

امروز در ممالک جان، دست دست توست

الله چگونه دستخوش خصم دون شدی

کاش آن زمان که خصم به روی تو بست آب

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۱۷
محمد حسنی


گفت ای حبیب دادگر ای کردگار من

امروز بود در همه عمر انتظار من

این خنجر کشیده و این حنجر حسین

سر کو نه بهر توست نیاید به کار من

گو تارهای طره ی اکبر به باد رو

تا یاد توست مونس شبهای تار من

گو بر سر عروس شهادت نثار شو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۱۶
محمد حسنی


تیری که بر دل شه گلگون قبا رسید

اندر نجف به مرقد شیر خدا رسید

چون در نجف ز سینه ی شیر خدا گذشت

اندر مدینه بر جگر مصطفی رسید

زآن پس که پرده ی جگر مصطفی درید

داند خدا که چون شد از آن پس کجا رسید

هر ناوک بلا که فلک در کمان نهاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۱۶
محمد حسنی


لختی نمود با سپه کینه زین خطاب

جز تیر جان شکار ندادش کسی جواب

از غنچه های زخم  تن نازنین او

آراست گلشنی فلک، اما نداد آب

بالله که جز دهان نبی آبخور نداشت

گردون گلی که چید ز بستان بوتراب

چون پر گشود در تن او تیر جان شکار

با مرغ جان نمود به صد ذوق دل خطاب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۱۵
محمد حسنی


استاد در برابر آن لشکر عبوس

چون شاه نیمروز بر آن اشهب شموس

گفت ای گروه هین منم آن نور حق کزو

تابیده بر سجنجل صبح ازل، عکوس

بر درگه جلال من ارواح انبیا

بنهاد بر سجود سر از بهر خاکبوس

مرسل منم به آدم و آدم مرا رسول

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۱۴
محمد حسنی


شد آفتاب دین چو روان سوی رزمگاه

از دود آه پردگیان شد جهان سیاه

در خون و خاک خفته همه یاوران قوم

وز خیل اشک و آه ز پی یک جهان سپاه

سرگشته بانوان سراپرده ی عفاف

زد حلقه گرد او همه چون هاله گرد ماه

آن سرزنان به ناله، که شد حال ما زبون

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۱۴
محمد حسنی


چون سر زد از سرادق جلباب نیلگون

صبح قیامتی نتوان گفتنش که چون

صبحی ولی چو شام ستمدیدگان سیاه

روزی ولی چو روز دل افسردگان زبون

تُرک فلک ز جیش شب از بس بُرید سر

لبریز شد ز خون شفق طشت آبگون

گفتی ز هم گسیخته آشوب رستخیز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۱۳
محمد حسنی


گفت ای گروه هر که ندارد هوای ما

سر گیرد و برون رود از کربلای ما

ناداده تن به خواری و ناکرده ترک سر

نتوان نهاد پای به خلوت سرای ما

تا دست و رو نشست به خون می نیافت کس

راه طواف بر حرم کبریای ما

این عرصه نیست جلوه گه روبه و گراز

شیرافکن است بادیه ی ابتلای ما

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۱۱
محمد حسنی


گلگون سوار وادی خونخوار کربلا

بی سر فتاده در صف پیکار کربلا

چشم فلک نشسته زخون شفق هنوز

از دود خیمه های نگون سار کربلا

فریاد بانوان سراپرده ی عفاف

آید هنوز از در و دیوار کربلا

بر چرخ می رود ز فراز سنان هنوز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۰۹
محمد حسنی


چون کرد خور ز توسن زرین تهی رکاب

افتاد در ثوابِت و سیاره انقلاب

غارتگران شام به یغما گشود دست

بگسیخت از سرادُق زر تار خور، طناب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۰۸
محمد حسنی