قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم
طبقه بندی موضوعی

از امیر مومنان علی(ع) روایت شده که من در کنار خانه‌ی کعبه نشسته بودم که پیر مردی کوژ پشت خدمت پیامبر اکرم(ص) آمد و گفت: که ای پیامبر! برایم دعا کن که خدا مرا ببخشد.

پیامبر فرمود:

«خابَ سَعیک»

[تلاشت بی فایده است]

وقتی آن پیر مرد رفت، پیامبر(ص) فرمود:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۱۸
محمد حسنی

روایت شده است که حضرت امیر(ع) روزى در مسجد، نماز مى‏گزاردند که یکى از صحابه که بسیار بلند بالا بود، به مطایبه درآمد و نعلین حضرت را برداشته، بر طاقی بلند گذاشت و در پاى ستونى به نماز، مشغول شد. چون به تشهد نشست، حضرت امیر(ع) ، ستون ِمسجد را برداشته، دامن جُبّه‌ی او را به زیرِ ستون نهاد و دست مبارک را دراز کرده، نعلین خود را برداشت و قصد رفتن کرد. آن مرد از نماز فارغ شده، اضطراب کرد و التماس نمود تا آن حضرت او را خلاص کرد[1].



[1] خزائن، ملا احمد نراقی، انتشارات اسلامیه، ص 326

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۱۷
محمد حسنی

روزى حضرت رسول(ص) با امیرالمومنین (ع) خرما مى‏خوردند و هر خرمایی را که پیامبراکرم(ص) مى‏خورد دانه‏اش را، نزد امیرالمومنین(ع) مى‏نهاد تا آنکه خرماها تمام شد ولی پیش پیامبر خدا (ص) هیچ دانه‌ی خرمایی نبود و همه‌ی دانه ها نزد حضرت امیر(ع) بود. رسول خدا(ص) فرمودند:

«مَن کَثُرَ نَواهُ فَهُوَ أَکُول»

[هر که دانه او بیشتر بود بسیار خورنده است]

حضرت امیر(ع) فرمودند:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۱۷
محمد حسنی

روزی امیرمومنان(ع) در مداین پا نهاد و با «دُلَف بْن مُجِیر» به ایوان کسرا فرود آمد؛ چون نماز گزارد، ایستاد و فرمود دُلف، با من برخیز! و گروهی از اهل ساباط همراه آنان بودند.

همانطور که حضرت، در منازلِ کسرا گردش می‌کرد، به دلف می‌فرمود: در این مکان، برای کسرا چنین و چنان بود. دلف می‌گوید به خدا سوگند همانطور حضرت همه جاها را گشت و از همه‌ی آنچه آنجا بوده خبر داد.

دلف عرضه داشت:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۱۶
محمد حسنی

[بنا به روایت شیخ حافظ رجب برسی، فضه دختر پادشاه هند بود و در نزد او ذخیره ای از اکسیر بود]

چون به خانه‌ی حضرت زهرا(س) آمد، آنجا را خالی از متاع دنیوی یافت و غیر از یک شمشیر و زره و آسیاب در آنجا چیزی مشاهده نکرد. لذا قطعه‌‌ای مس برداشته، او را نرم کرد و به شکل ماهی در آورد. سپس قدری اکسیر به او زد و آن مس را به قطعه‌ای طلا تبدیل نمود و چون امیرالمومنین(ع) به خانه آمد،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۱۴
محمد حسنی

ابن عبّاس نقل می‌‌کند که روزی شخصی دو شتر فربه را به عنوان هدیه خدمت پیامبر اکرم(ص) آورد. رسول خدا(ص) به اصحاب و همراهان خود فرمود:

کدامیک از شما می‌تواند دو رکعت نماز را با همه‌ی واجبات آن از قیام و رکوع و سجود و سایر اعمالش به جا آورد و در اثنای آن، به چیزی از امور دنیوی نیندیشد و در قلبش، فکر دنیا خطور نکند تا یکی از این دو شتر را به او هدیه کنم؟

این مطلب را یکبار و دو بار بلکه سه بار تکرار فرمود اما هیچ یک از اصحاب جوابی نداد. امیرالمؤمنین(ع) برخاست و عرض کرد:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۱۳
محمد حسنی

حضرت سلمان(ع) گوید: هنگامی که مردم با عمر بیعت کردند، من، امام مجتبی(ع) ، امام حسین(ع) ، محمد حنیفه، محمد بن ابی بکر، عمار یاسر و مقداد در منزل امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(ع) در خدمتشان، حضور داشتم.

امام مجتبی(ع) عرض کرد: ای امیرمومنان! سلیمان بن داوود از پروردگارش، مُلکی درخواست کرد که برای اَحَدی بعد از خودش، شایسته نباشد و خداوند خواسته‏اش را به او عطا فرمود؛ آیا شما هم بر آنچه سلیمان بر آن حکومت داشت قدرت و سیطره دارید؟

حضرت فرمود:

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۱۲
محمد حسنی

شیخ طوسى به سند معتبر روایت کرده است که چون حضرت رسول اکرم(ص) به نزدیکی مدینه رسید، در بیرون مدینه، در منطقه‌ی قبا، نزد قبیله‌ی «بنى عمرو بن عوف» نزول فرمود. ابو بکر گفت: یا رسول اللّه! داخل مدینه شو که مردم، چشم انتظار تو هستند. حضرت فرمود که تا برادرم على و دخترم فاطمه نیایند داخل مدینه نمى‏شوم، و هرچه ابو بکر اصرار کرد، حضرت ابا نمود. پس ابو بکر آن حضرت را در قبا گذاشت و خود داخل مدینه شد.

رسول خدا(ص)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۱۱
محمد حسنی

شیخ طوسى و شیخ طبرسى و دیگران به سندهاى معتبر در سبب هجرت پیامبر گرامی اسلام(ص) از مکه به مدینه روایت کرده‏اند که: چون کفار قریش دیدند که امر نبوّت آن حضرت روز به روز در قوّت و رفعت است و تدبیرات آنان سودمند واقع نمى‏گردد و از سوی دیگر، خبر بیعت انصار را شنیدند، براى مشورت، در دارُ النَّدوِه جمع شدند و عادت ایشان بر این بود که

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۱۰
محمد حسنی

ابن عباس می‌گوید: ابو صمصام (از قبیله عبس) بر رسول خدا(ص) وارد شد. شترش را جلوی در مسجد خواباند و داخل مسجد شد و سلام داد و جواب نیکویی شنید.

گفت: کدامیک از شما آن جوان گمراهی است که گمان می‌کند پیامبر است؟

سلمان فارسی به طرفش خیز برداشت و گفت:

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۹
محمد حسنی

[روایت شده] که وقتى خالد بن ولید با لشگر خویش، امیر المؤمنین(ع) را [که قصد سفری داشت] در اراضى خود دیدار کرد و خواست به آن جناب جسارتى کند، امیر مومنان(ع) او را از اسب پیاده کرده به جانب آسیابِ «حارث بن کلده» کشانید و میله‌ی آهنینِ سنگ آسیاب را بیرون آورد و مثلِ طوقى بر گردن او پیچید و اصحابِ خالد، همگی ترسان شدند؛ و خالد آن جناب را قسم داد تا وی را رها کند.

پس حضرت

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۸
محمد حسنی

از امام صادق(ع) منقول است که:

 وقتى ابوبکر، فاطمه(س) را از فدک منع نمود و وکیل آن حضرت را بیرون کرد، امیر المؤمنین(ع) به مسجد آمد در حالى که ابوبکر نشسته و مهاجرین و انصار گِرد وی بودند.

حضرت فرمودند:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۷
محمد حسنی

قُشیری از علمای شافعی در کتاب خود، «احسن الکبائر» نقل کرده است:

امیرالمؤمنین(ع) بالای بامِ خانه خرما تناول می‌‌کرد و در آن زمان سنّ آن حضرت بیست و هفت سال بود، سلمان در حیاط آن خانه، لباس خود را می‌‌دوخت، علی(ع) دانه‌ی خرمائی به طرف او رها کرد.

 سلمان گفت:

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۶
محمد حسنی

در زمان حضرت موسی(ع) مردی عابد و زاهد و متقی و دانشمند زندگی ‌می‌کرد که از خصّیصین آن‌ حضرت بود و به او ذرخا (زاهد) می‏گفتند. او صفات و فضائل پیامبر گرامی اسلام، حضرت محمد مصطفی(ص) را از حضرت موسی(ع) شنیده بود و در دعا و اورادش آن حضرت را یاد می‏کرد.

چون موسی(ع) از دنیا رفت، آن مردِ زاهد،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۵
محمد حسنی

در سال 37 هجری که فقط دو سال از حکومت امیرمومنان علی(ع) ‌می‌گذشت، معاویه به بهانه‌ی خون‌خواهی عثمان و جنگ با امیرمومنان(ع) با لشکری عظیم عازم صفین شد. دو لشکر به مدت چندین ماه در این محل به صورت پراکنده با یکدیگر درگیر شده و در نهایت، جنگ سختی بین دو سپاه در گرفت که طی آن چهل و پنج هزار نفر از لشکر معاویه و بیست و پنج هزار نفر از لشکر امیرمومنان(ع) کشته شدند.

 پیش از آغاز جنگ، حضرت امیر(ع)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۴
محمد حسنی

علامه‌ی مجلسی به سندی از میثم تمّار روایت می‌نماید که:

 روزی من پیش مولایم امیرمومنان علی(ع) بودم که غلامی وارد شد و در میان مسلمانان نشست و چون آن حضرت، از بیان احکام فارغ شد، غلام از جای برخاست و گفت:

 ای ابا تراب! من برای تو از سوی معاویه، حامل پیامی هستم که کوهها را می‌‌لرزاند. معاویه کسی است که قرآن را از اول تا آخر از بر دارد؛ و دانا به علمِ قضاوت و احکام بوده و از تو در سخن، شیواتر و به این مقام سزاوارتر است. پس آماده پاسخ‌‌گویی باش!.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۳
محمد حسنی

حُرَّه، خواهر رضاعی رسول گرامی اسلام(ص) و دختر حلیمه‌ی سعدیه دایه‌ی پیامبر- است. وی بانویی دلیر و مؤمن و معتقد به ولایت علی بن ابی طالب(ع) بود و همواره فضائل آن حضرت را بازگو ‌می‌نمود و در برابر ستمگری چون حجاج بن یوسف ثقفى، هراسی به خود راه نمی‌داد.

علامه مجلسی چنین نقل ‌می‌کند که: روزى حُرَّه، به کاخ حکومتى حَجّاج بن یوسف ثقفى، وارد شد. حَجّاج از طرز برخورد و وقار و بى اعتنایی او فهمید که وی زنی معمولى نیست. لذا از او سؤال کرد:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۲
محمد حسنی

بعد از حادثه‌ی جنگ جمل که در نزدیکى شهر بصره، میان سپاه امیرمومنان (ع) و آشوبگران داخلى به وقوع پیوست و طى آن طلحه و زبیر -‌آ‌‌تش افروزان آن جنگ- کشته شده و جنگ با پیروزى کامل امیرمومنان(ع) پایان یافت؛ معاویه، حکمران شامات، که با روى کار آمدن آن حضرت، سر به شورش و نافرمانى برداشته بود و دَم از استقلال و برابرى با امیرمومنان(ع) مى‌زد، نامه زیر را براى آن حضرت نوشته و با قاصدی به کوفه فرستاد:

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۱
محمد حسنی

طَرِمّاحِ بنِ عُدی، برادر حجربن عُدی و از یاران امام امیرالمومنین و حضرت اباعبدالله(علیهما السلام) از قبیله طی و از شاعران شیعه بوده است.

طرماح از کوفیانی بود که در عذیب الهجانات با امام حسین(ع) دیدار کرد، وی ضمن رساندن خبر شهادت قیس بن مُسَهَّر، و آگاه کردن امام از احوال کوفیان، پیشنهاداتی نیز به آن حضرت داد که مورد پذیرش قرار نگرفت. او سپس با اجازه امام به سوی عیال و قبیله خود رفت، تا با یاران خود به یاری حضرت بشتابد؛ اما هنگام بازگشت، در همین منزلگاه، خبر شهادت امام(ع) را شنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۵۸
محمد حسنی

او‌یس قرنى، سُهیل یَمَن و آفتابِ قَرَن، از خیارِ تابعین، و از حواریّین امیر المؤمنین(ع) و یکى از زهّاد ثمانیه (هشتگانه) بلکه افضل ایشان است، و آخرى از آن صد نفر است که در صفین با حضرت امیر(ع) بیعت کردند به بذل مُهجت‌شان در رکاب مبارک او و پیوسته در خدمت آن جناب قتال کرد تا شهید شد. و نقل شده که رسول خدا (ص) به اصحاب خود فرمود که: بشارت باد شما را به مردى از امّت من که او را اویس گویند. همانا او

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۰۳
محمد حسنی