قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم
طبقه بندی موضوعی

علّامه مجلسى رحمه اللّه در بحار از کتاب عیون المعجزات روایت کرده که: وقتى ابراهیم جمّال که یکى از شیعیان موسی بن جعفر(ع) بود، خواست خدمت علىّ بن یقطینِ برسد؛ اما چون ابراهیم، ساربان بود و علىّ بن یقطین وزیر؛ و به حسب ظاهر، شأن ابراهیم نبود که بر على وارد شود، لهذا او را راه نداد. اتفاقا در همان سال، علىّ بن یقطین به حجّ مشرّف شد و در مدینه خواست خدمت موسى بن جعفر(ع) شرفیاب شود اما حضرت او را راه نداد.

روز دوّم، در بیرونِ خانه، على، آن حضرت را ملاقات نمود و عرضه داشت: اى سید من! تقصیر من چه بود که مرا راه ندادید؟

حضرت فرمود: به جهت آن که راه ندادى برادرت ابراهیم جمّال را و حقّ تعالى ابا فرمود از آن که سعى تو را قبول فرماید، مگر بعد از آن که ابراهیم تو را عفو نماید.

على گفت: اى سید و مولاى من! ابراهیم را من در این وقت، چگونه ملاقات کنم؟ من در مدینه‏ام او در کوفه است.

فرمود: هرگاه شب داخل شود، تنها برو به بقیع بدون آن که کسى از اصحاب و غلامان تو بفهمد. در آنجا شترى زین کرده خواهى دید، آن شتر را سوار ‏شو و به کوفه برو.

على شب به بقیع رفت و همان شتر را سوار شد و به اندک زمانى به خانه ابراهیم جمّال رسید، شتر را خوابانید و در را کوبید، ابراهیم گفت: کیست؟

گفت: علىّ بن یقطین.

ابراهیم گفت: علىّ بن یقطین درِ خانه‌ی من چه مى‏کند؟

فرمود: بیرون بیا که امر من عظیم است و قسم داد او را که اذن دخول دهد.

 چون داخل شد گفت: اى ابراهیم! آقا و مولایم ابا فرمود که عمل مرا قبول فرماید؛ مگر آن که تو از من بگذرى. گفت:

 «غفر الله لک»؛[خدا تو را بیامرزد]

پس على بن یقطین صورت خود را بر خاک گذاشت و ابراهیم را قسم داد که پا روى صورتش بگذارد و به او گفت: صورت مرا زیر پاى خود بمال؛

ابراهیم امتناع نمود و على او را قسم داد که چنین کند. پس ابراهیم پا بر صورت على گذاشت و رخ او را زیر پاى خود بمالید و على مى‏گفت: «اللّهمّ اشهد»؛ [خدایا تو شاهد باش]

پس بیرون آمد و سوار شد و همان شب به مدینه برگشت و شتر را بر در خانه موسى بن جعفر(ع) خوابانید، آن وقت حضرت، او را اذن داد و بر آن جناب وارد شد و حضرت از او قبول فرمود.

و از عبد الله بن یحیى الکاهلىّ روایت است که من نزد حضرت امام موسى(ع) بودم که رو کرد علىّ بن یقطین به آمدن، پس حضرت التفات فرمود به اصحاب خود و فرمود: هر که مسرور مى‏شود از این که ببیند مردى از اصحاب پیغمبر(ص) را پس نظر کند به این کس که رو کرده به آمدن، پس یکى از آن جماعت گفت: پس علىّ بن یقطین در این حال از اهل بهشت است؟

حضرت فرمود: امّا من پس شهادت مى‏دهم که او از اهل بهشت است[1].



[1] منتهی الامال، حاج شیخ عباس قمی، انتشارات هجرت، ج2، ص 440 ؛ جامع الدرر، حاج آقا حسین فاطمى، چاپخانه علمیه قم، ج1، ص392 (چاپ امیر کبیر، ج1، ص359)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۰۹
محمد حسنی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی