قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم
طبقه بندی موضوعی

حدیث عنوان بَصْرى

يكشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۵۴ ق.ظ

 [علامه مجلسى در جلد اول بحار الانوار مى‏فرماید: «مى‏گویم: من به خطّ شیخ ما -بهاء الدّین عاملى- قدّس اللّه روحه چیزى را به این عبارت یافتم: شیخ شمس الدّین محمّد بن مکّى (شهید اوّل) گفت: من نقل مى‏کنم از خطّ شیخ احمد فراهانى رحمه اللّه که»:]

عنوان بصرى پیرمردى فرتوت بود که از عمرش نود و چهار سال سپرى مى‏گشت. عنوان بصرى گفت: حال من این‌‌طور بود که به نزد مالک بن انس رفت و آمد داشتم. چون جعفر صادق(ع) به مدینه آمد، من به نزد او رفت و آمد کردم و دوست داشتم همان‌‌طورى که از مالک، تحصیل علم کرده‏ام، از او نیز تحصیل علم نمایم.

پس روزى آن حضرت به من گفت: من مردى هستم مورد طلب دستگاه حکومتى -آزاد نیستم و وقتم در اختیار خودم نیست و جاسوسان و مفتّشان مرا مورد نظر و مراقبه دارند- و علاوه بر این، من در هر ساعت از ساعات شبانه روز، اوراد و اذکارى دارم که به آنها مشغولم. تو مرا از ورد و ذکرم باز مدار! و علومت را که مى‏خواهى از مالک بگیر و در نزد او رفت و آمد داشته باش، همچنان که سابقا حالت این‌‌طور بود که به سوى وى رفت و آمد داشتى!.

 پس از این جریان غمگین گشتم و از نزد وى بیرون شدم و با خود گفتم: اگر حضرت در من مقدار خیرى جزئى را هم تفرّس مى‏نمود (می‌‌دانست)، هر آینه مرا از رفت و آمد به سوى خودش و تحصیل علم از محضرش منع و طرد نمى‏کرد. پس داخل مسجد رسول(ص) شدم و بر آن حضرت سلام کردم. سپس فرداى آن روز به سوى روضه برگشتم و در آنجا دو رکعت نماز گزاردم و عرض کردم: اى خدا! اى خدا! من از تو مى‏خواهم تا قلبِ جعفر(ع) را به من متمایل فرمایى و از عِلمش به مقدارى روزى من نمایى تا بتوانم به‏وسیله آن، به راه مستقیم و استوارت راه یابم!

با حال اندوه و غصّه به خانه‏ام بازگشتم؛ و به جهت آنکه دلم از محبّت جعفر(ع) اشراب و سیراب گردیده بود، دیگر نزد مالک بن انس نرفتم. بنابراین از منزلم خارج نشدم مگر براى گزاردن نماز واجب -که باید در مسجد با امام جماعت به‏جاى آورم- تا به‏جایى که صبرم تمام شد.

در این حال که سینه‏ام گرفته بود و حوصله‏ام به پایان رسیده بود، نعلین خود را پوشیدم و رداى خود را بر دوش افکندم و قصد زیارت و دیدار جعفر(ع) را کردم و این هنگامى بود که نماز عصر را به‏جا آورده بودم. پس چون به درِ خانه‌ی حضرت رسیدم، اذن دخول خواستم براى زیارت و دیدار حضرت؛ در این حال، خادمى از خانه‌ی حضرت بیرون آمد و گفت: چه حاجتی دارى؟!

گفتم: مى‏خواهم عرض سلامت خدمت «شریف» (امام صادق(ع)) داشته باشم.

خادم گفت: او در محلّ نماز خویش به نماز ایستاده است؛ پس من مقابلِ درِ منزل حضرت نشستم و زمان کوتاهی سپرى نشده بود که خادم از خانه بیرون آمد و گفت: با برکت الهى داخل شو!

پس داخل خانه شدم و بر حضرت سلام کردم. حضرت سلام مرا پاسخ گفتند و فرمودند: بنشین! خداوندت بیامرزد! پس من نشستم و حضرت قدرى به حال تفکر سر به زیر انداختند و سپس سر خود را بلند نمودند و گفتند: کنیه‏ات چیست؟!

عرض کردم: ابوعبداللّه!

حضرت فرمودند: خداوند کنیه‏ات را ثابت گرداند و تو را موفّق بدارد اى ابوعبداللّه!.

حاجتت چیست؟! من در این لحظه با خود گفتم اگر براى من از این دیدار و سلامى که بر حضرت کردم غیر از همین دعاى حضرت هیچ چیز دیگرى نباشد، هر آینه بسیار است.

سپس حضرت سر خود را بلند نمود و گفت: چه مى‏خواهى؟!

عرض کردم: از خداوند مسألت نمودم تا دلت را بر من منعطف فرماید و از عِلمت به من روزى کند و از خداوند امید دارم که آنچه را که درباره‌ی حضرت شریف تو درخواست نموده‏ام به من عنایت نماید.

حضرت فرمود: اى اباعبداللّه! علم به آموختن نیست. علم فقط نورى است که در دلِ کسى که خداوند تبارک و تعالى اراده هدایت او را نموده است واقع مى‏شود؛ پس اگر علم مى‏خواهى، باید در اوّلین مرحله در نزد خودت حقیقت عبودیت را بطلبى و به‏واسطه‌ی عمل کردن به علم، طالب علم باشى و از خداوند بپرسى و استفهام نمایى تا خدایت تو را جواب دهد و بفهماند.

گفتم: اى شریف!

گفت: بگو، اى اباعبداللّه!

گفتم: اى اباعبداللّه! حقیقت عبودیت کدام است؟

فرمود: سه چیز است:

[1] اینکه بنده خدا براى خودش درباره آنچه که خدا به وى سپرده است مِلکیّتى نبیند؛ چرا که بندگان، داراى مِلک نمى‏باشند و همه اموال را مال خدا مى‏بینند و در آنجایى که خداوند ایشان را امر نموده است که بنهند، مى‏گذارند؛

[2] و اینکه بنده‌ی خدا، براى خودش مصلحت‏اندیشى و تدبیر نکند؛

[3] و تمام مشغولیاتش در آن منحصر شود که خداوند او را به آن امر نموده است و یا از آن نهى فرموده است؛

[1] بنابراین، اگر بنده‌ی خدا براى خودش مِلکیّتى را در آنچه که خدا به او سپرده است نبیند، انفاق نمودن در آنچه خداوند متعال به آن امر کرده است بر او آسان مى‏شود.

[2] و چون بنده‌ی خدا تدبیر امور خود را به مدبّرش بسپارد، مصائب و مشکلات دنیا بر وى آسان مى‏گردد.

 [3] و زمانى‏که اشتغال ورزد به آنچه را که خداوند به وى امر کرده و نهى نموده است، دیگر فراغتى از آن دو امر نمى‏یابد تا مجال و فرصتى براى خودنمایى و فخر نمودن با مردم پیدا نماید.

پس چون خداوند، بنده‌ی خود را به این سه چیز گرامى بدارد، دنیا و ابلیس و خلائق بر وى سهل و آسان مى‏گردد و دنبال دنیا به جهت زیاده ‏اندوزى و فخریه و مباهات با مردم نمى‏رود و آنچه را که از جاه و جلال و منصب و مال در دست مردم مى‏نگرد، آنها را به جهت عزّت و علوّ درجه خویشتن طلب نمى‏نماید و روزهاى خود را به بطالت و بیهوده رها نمى‏کند.

و این است اولین پلّه از نردبان تقوى. خداوند تبارک و تعالى مى‏فرماید:

«آن سراى آخرت را ما قرار مى‏دهیم براى کسانى‏که در زمین اراده بلندمنشى ندارند و دنبال فساد نمى‏گردند و تمام مراتب پیروزى و سعادت در پایان کار، انحصارا براى مردمان باتقوى است».

گفتم: اى اباعبداللّه! به من سفارش و توصیه‏اى فرما!

فرمود: من تو را به نُهْ چیز وصیت و سفارش مى‏نمایم؛ زیرا که آنها سفارش و وصیت من است به اراده‏کنندگان و پویندگان راه خداوند تعالى و از خداوند مسألت مى‏نمایم تا تو را در عمل به آنها توفیق مرحمت فرماید.

سه تا از آن نُه امر درباره‌ی تربیت و تأدیب نفس است و سه تا از آنها درباره حلم و بردبارى است و سه تا از آنها درباره علم و دانش است؛ پس اى عنوان! آنها را به‏خاطر بسپار و مبادا در عمل به آنها از تو سستى و تکاهل سرزند!

عنوان بصرى گفت: من دلم و اندیشه‏ام را فارغ و خالى نمودم تا آنچه را که حضرت مى‏فرماید بگیرم و اخذ کنم و به آن عمل نمایم.

پس حضرت فرمود: امّا آن چیزهایى که راجع به تأدیب نفس است آنکه:

[1] مبادا چیزى را بخورى که به آن اشتها ندارى؛ چرا که در انسان ایجاد حماقت و نادانى مى‏کند.

[2] و چیزى مخور، مگر آنگاه که گرسنه باشى!.

[3] و چون خواستى چیزى بخورى، از حلال بخور و نام خدا را ببر و به‏خاطر آور حدیث رسول اکرم(ص) را که فرمود: هیچ ‏وقت آدمى ظرفى را بدتر از شکمش پر نکرده است. علی‌‌هذا اگر به‏قدرى گرسنه شد که ناچار از تناول غذا گردید، پس به مقدار یک سوم ظرفیت شکم خود را براى طعامش بگذارد و یک سوم آن را براى آب و یک سوم دیگر را براى نفس کشیدن.

و امّا آن سه چیزى که راجع به بردبارى و حلم است؛

[1] پس کسى‏که به تو بگوید: اگر یک کلمه بگویى ده تا مى‏شنوى، به او بگو: اگر ده کلمه بگویى یکى هم نمى‏شنوى!

[2] و کسى‏که تو را شتم و سبّ نماید و ناسزا گوید، به وى بگو: اگر در آنچه مى‏گویى راست گویى، من از خدا مى‏خواهم تا از من درگذرد و اگر در آنچه مى‏گویى دروغ گویى، پس از خدا مى‏خواهم تا از تو درگذرد.

[3] و اگر کسى تو را بیم دهد که به تو فحش خواهم داد و ناسزا خواهم گفت، تو او را مژده بده که من درباره تو خیرخواه مى‏باشم و مراعات تو را مى‏نمایم.

و امّا آن سه چیزى که راجع به علم است.

[1] پس، از علما بپرس آنچه را که نمى‏دانى و مبادا چیزى را از آنها بپرسى تا ایشان را به لغزش افکنى و براى آزمایش و امتحان کردن آنها بپرسى!

[2] و مبادا که از روى رأى خودت به کارى دست زنى و در جمیع امورى که راهى به احتیاط و محافظت از وقوع در خلاف امر دارى احتیاط را پیشه خود ساز.

[3] و از فتوا دادن بپرهیز همانطور که از شیر درنده فرار مى‏کنى و گردن خود را پل عبور براى مردم قرار نده!.

اى بنده خدا دیگر برخیز از نزد من؛ چرا که تحقیقا براى تو خیرخواهى کردم و ذکر و ورد مرا بر من فاسد مکن؛ زیرا که من مردى هستم که روى گذشت عمر و ساعات زندگى حساب دارم و نگرانم از آنکه مقدارى از آن بیهوده تلف شود. و تمام مراتب سلام و سلامت خداوند براى آن کسى باد که از هدایت پیروى مى‏کند و متابعت از پیمودن طریق مستقیم مى‏نماید[1].


[1] جامع الدرر، حاج آقا حسین فاطمى، چاپخانه علمیه قم، ج1، ص66؛ (چاپ امیر کبیر، ج1، ص68) [با اندکی ویرایش]

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۰۹
محمد حسنی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی