قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم
طبقه بندی موضوعی

حقیر محمود بن جعفر عراقى نویسنده‌ی دارالسلام گوید: در اوایل دهمین دهه‌ی سال ۱۲۰۰ هجری از نجف اشرف به جهت زیارتِ رجبیه، مشرّف به کربلا شده [و] به متابعت بعضی از همراهان، در مدرسه‌ی معروف به مدرسه‌ی «هندیه» منزل کردیم؛ و به جهت حرارت هوا، شب‌ها را در پشت‏بام آن مدرسه مى‏خوابیدیم. اتفاقا در نزدیکى ما در بام مدرسه، مرد پیرى بود که بیشتر یا تمامِ شب را بیدار بود و به ذکر و عبادت مى‏گذرانید. حقیر از حالت او -با آنکه به کسوت طُلّاب نبود- خوشم آمد تا آن‌‌که یک شب او را نزد خود خواندم و از حالاتِ او پرسیدم که از اهل کجایى؟ و چگونه بوده که با آنکه از طُلّاب نیستى، در مدرسه هستى و اینقدر هم در طاعت، اصرار دارى؟

گفت: اهل خراسانم و میان ما و مشهد مقدّس، سه روز مسافت است. در ایام جوانی از بلادِ خود به مشهد رفتم و در آنجا جمعى را دیدم که اراده‌ی زیارت کربلا را دارند. مرا شور حسینى به‏سر افتاد و به وطنم بازگشتم و زوجه‏ام را وکیلِ در طلاق خود نمودم و کسان خود را وداعِ آخرین کرده، به رفاقت آن جماعت، به کربلا آمدم و در اینجا به خدمتکاری شیخ صالح -که از ائمه‌ی جماعت صحن بود، و در اطاقى که مابین باب زینبیه و باب سلطانى واقع بود، روزها مى‏نشست- مشغول شدم و در همان اطاق، منزل نمودم.

تا آن‏که پس از زمانى مریض شده و روز به‏ روز، مرضم شدت پیدا کرد تا جایی که محتضر شدم و دو نفر از آشنایان که به زحمات و خدمات من مشغول بودند آن حالت را دیده و از زنده ماندن من مأیوس شدند و در مقام تهیه‌ی مقدّمات کفن و دفن من برآمدند و برخاستند تا براى آن امور تدبیر کنند. در این زمان در من، حالت انقلابى تمام، نمایان شد و چنان دیدم که ملک الموت از براى قبض روحِ من نازل شد و به آن شداید و تفاصیلى که در اخبار و آثار وارد شده روح مرا قبض نمود.

پس جنازه‌ی مرا برداشتند و مرا غسل داده، کفن کرده در محل حبّ خانه [که واقع مابین باب زینبیه و کفشدارى شرقى مى‏باشد و الحال هندی‌‌ها در آن میضاتى مس نصب کرده‏اند] دفن نمودند و چون قبر را پوشانیدند و رفتند، دو نفر شخصِ مهیب از سمت پایین پایم نمایان شدند و من از مشاهده‌ی آنها، اعضاء و جوارحم از کار افتاد و نگران و مبهوت ماندم و پیش از آنکه سخنى از ایشان بروز کند، دیدم شخصى بزرگ، از بالاى سرِ قبر ظاهر گردید و از نور جمال او، تاریکى قبر زایل شد و آن‏ دو نفر، با کمال تواضع تعظیم کردند.

پس آن شخص بزرگ، به آن‏دو نفر نگریست و فرمود: شما را که با این شخص کارى نیست، چرا آمده‏اید؟ آن‏دو نفر چون این سخن شنیدند دیگربار تعظیم کرده، غایب گردیدند. پس روح مرا بالا بردند و در جایى گذاشتند. ناگاه آوازى شنیدم که گوینده‏اى مى‏گوید:

اى بنده من! من تو را آفریدم و تربیت کردم و به قدرت و استعدادت افاضات فرمودم. الحال از براى ما چه آورده‏اى؟ چون این سخن بشنیدم با الهام غیبى این جواب بر زبانم جارى شده عرض کردم:

به درگاه لطف تو اى پادشاه

نیاورده‏ام تحفه‏اى جز گناه

چون این سخن گفتم، آوازى آمد که: راست گفتى اى بنده من. به موکّلینِ روحِ من خطاب شد که برگردانید روح این بنده را به جسد او که به قدر آنکه زنده بود، دیگر بار او را عمر دادیم. لکن دیگر ما را معصیت نکند.

 چون آن خطاب شنیدند، روح مرا برگردانیدند و گویا خواب بودم بیدار شدم و خود را در بستر خود صحیح و سالم دیدم.

پس ملتفت آن‏دو نفر-که به جهت تدبیر مقدّمات تجهیز رفته بودند- شده، برخاستم و به طلب آنها رفتم. دیدم که مشغول خرید ضروریاتند. چون مرا دیدند، مسرور و متعجّب گردیدند و با من به منزل آمدند و شرح واقعه را شنیدند و من هم پس از آن، به این مدرسه آمده و خادم شدم و بعد از صرف وقت در اداى حقّ خدمت، باقى وقت را صرفِ طاعات و زیارت مى‏کردم، و به همان مقرّرى مدرسه قناعت مى‏کردم تا آنکه پیرى و ضعف، مانع از اداى وظایف خدمت شد و متولّى مدرسه، خادم دیگری آورد؛ لکن مرا هم در نزدِ آن خادم، منزل داده و قدر قلیلى هم -و گمان دارم گفت روزى یک قمرى که صد دینار است- به عنوان یومیه، مقرّر کرده که هر روز به من مى‏رسد و آن را صرف قوت کرده اوقات را به عبادت و زیارت گذرانیده و انتظار اجل موعود دارم؛ تا آنکه آخر کار چه شود. این جمله بگفت و به منزل خود برگشت و مشغول کار خود گردید. و حقیر، الحق به حالت او غبطه بردم[1].



[1] دار السلام در احوالات حضرت مهدى(ع)، محمود بن جعفر عراقى، انتشارات مسجد جمکران، ص 716

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۰۹
محمد حسنی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی