قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم
طبقه بندی موضوعی

«حافظ گنجی» و «ابن صباغ مالکی» نقل می‌‌کنند که روزی حذیفة بن یمانی با عمر بن خطّاب برخورد کرد.

عمر گفت: حالت چطور است؟ گفت چگونه می‌خواهی بوده باشم؟!

«اَصبَحتُ وَ اللهِ اَکرَهُ الحَقَّ وَ اُحِبُّ الفِتنَةَ وَ اَشهَدُ بِما لَم اَرَهُ... وَ اُصَلّی عَلی غَیرِ وُضوء وَ لِیَ فِی الأرضِ ما لَیسَ لِلّهِ فِی السَّماء»

[حال من این طور است که: «صبح کردهام در حالتی که حقّ را مکروه و ناپسند دارم، و فتنه را دوست دارم، و شهادت میدهم به چیزی که او را ندیدهام،.... و نماز میخوانم بدون وضوء، و برای من در زمین، آن چیزی است که برای خدا در آسمان نیست»]

عمر به غضب در آمد، و چون کار فوری و عجله‌ای داشت، فورا از نزد او رفت، و به جهت این گفتاری که از حذیفه شنیده بود، قصد داشت او را آزار کند. در راه که می‌رفت به امیرمومنان علی بن أبی طالب(ع) برخورد کرد، و حضرت غضب را در چهره‌اش مشاهده نمود و به او فرمود:

 ای عمر سبب غضبت چیست؟!

عمر گفت: حذیفه را ملاقات کرده‌ام و از او پرسیده‌ام حالت چطور است؟! او گفت: حالم این‌طور است که صبح کرده در حالی که حقّ را مکروه و ناپسند دارم! حضرت فرمودند:

راست گفته است: «یَکرَهُ المَوت وَ هُوَ حَقٌ»؛ [او مرگ را مکروه و ناپسند دارد با آنکه حقّ است]

عمر گفت: او می‌‌گوید: فتنه را دوست دارم! حضرت فرمودند:

 راست گفته است: «یحِبُّ المالَ وَ الوَلَد»، و قد قال الله تعالی: «اِنَّما اَمْوالُکمْ وَ اَوْلادُکمْ فِتْنَةٌ».

[او مال و فرزند را دوست دارد، و خداوند گوید: این است و جز این نیست که أموال شما و أولاد شما فتنهاند]

عمر گفت: یا علی! او می‌گوید: «وَ اَشهَدُ بِما لَم اَرَه»

[من شهادت میدهم به چیزی که او را ندیدهام]

حضرت فرمود: راست می‌گوید، او شهادت می‌دهد به وحدانیت خدا و مرگ و قیامت و بهشت و آتش و صراط. و حذیفه هیچیک از آنها را ندیده است.

عمر گفت: او می‌گوید: من بدون وضوء نماز خوانده‌ام! حضرت فرمود: راست گفته است. او بر پسر‌‌عموی من رسول خدا(ص) صلوات فرستاده است بدون وضوء، و صلوات بر او جایز است.

عمر گفت: یا أبا الحسن! حذیفه چیزی گفته است که از همۀ اینها بزرگتر است.

 حضرت فرمود: آن کدام است؟

عمر گفت: او می‌گوید: در زمین چیزی را دارم که خدا در آسمان ندارد.

حضرت فرمود: راست می‌گوید، او زن دارد و خداوند از داشتن زن و فرزند برتر است.

عمر گفت:

«کادَ یهلِک اِبنُ الخَطّاب، لَو لا عَلی بنُ أبی طالب»

[اگر علی بن أبی طالب نبود، نزدیک بود که پسر خطّاب هلاک بشود]

و نظیر این روایت را نه از حذیفه، بلکه از مردی که نزد عمر آمد، و چنین و چنان گفت و أمیر المؤمنین(ع) رفع اشکال در کلام او را نمودند، ابن صبّاغ مالکی آورده است، و در خاتمۀ آن وارد است که عمر گفت: «اَعوذُ بِاللهِ مِن مُعضَلةٍ لا عَلی لها».

[من پناه می‌برم به خدا در مشگله‌ای که پیش آید، و علی برای حلّ آن نباشد]

و از سعید بن مسیب آورده است که: عمر می‌گفت:

«اَللّهمّ لا تُبقِنی لِمُعضَلةٍ لَیس فیها اَبوالحَسن»،

و به کَرّات می‌گفت: «لَو لا عَلِی لَهَلَک عُمر»

عمر حالش این‌طور بود که می‌گفت: خداوندا مرا باقی مگذار، در مشکله‌ای که پیش آید، و أبوالحسن در آن مشکله نباشد، و یک‌بار گفت: اگر علی نبود، عمر هلاک شده بود .
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۰۸
محمد حسنی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی