قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم
طبقه بندی موضوعی

2-قدرت کردگار می بینم (شعار می بینم)

جمعه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۰۶ ب.ظ

قدرت کردگار می‌بینم

حالت روزگار می‌بینم

از نجوم این سخن نمی‌گویم

بلکه از کردگار می‌بینم

از سلاطین گردش دوران

یک به یک را سوار می‌بینم

هر یکی را به مثل ذره نور

پرتوی آشکار می‌بینم

از بزرگی و رفعت ایشان

صفوی برقرار می‌بینم

...

...

آخر پادشاهی صفوی

یک حسینی به کار می‌بینم

نادری در جهان شود پیدا

قامتش استوار می‌بینم

آخر عهد نوجوانی او

قتل او آشکار می‌بینم

شهر تبریز را چو کوفه کنند

شهر طهران قرار می‌بینم

بعد از آن دیگری فنا گردد

شاه دیگر به کار می‌بینم

که محمد به نام او باشد

تیغ او آبدار می‌بینم

چارده سال پادشاهی او

دولتش کامکار می‌بینم

سال کز مرغ می‌شود پیدا

مرگ او آشکار می‌بینم

...

...

ناصر الدین به نصرت دوران

چارده هشت سال می‌بینم

...

...

از شهنشاه ناصر الدین شاه

شیونی بیم دار می‌بینم

روز جمعه ز شهر ذیقعده

تن او در مزار می‌بینم

بعد از آن شه مظفر الدین را

شاهیِش ناگوار می‌بینم

چارشنبه ز شهر ذیقعده

مرگ او آشکار می‌بینم

از الف تا به دال می‌گویم

شاه و شاهی فکار می‌بینم

در خراسان و مصر و شام و عراق

فتنه و کارزار می‌بینم

جنگ و آشوب و فتنه‌ی بسیار

در یمین و یسار می‌بینم

غارت و قتل لشکر بسیار

در میان و کنار می‌بینم

شه چو بیرون رود ز جاگاهش

شاه دیگر به کار می‌بینم

چون فریدون به تخت بنشیند

نوکرانش قطار می‌بینم

متصف بر صفات سلطان است

لیک من گرگ وار می‌بینم

دائم اسبش به زیر زین طلا

کمتر آن را سوار می‌بینم

عدل و انصاف در زمانه‌ی او

همچو هیمه به نار می‌بینم

علمای زمان او دائم

همه را تار و مار می‌بینم

هست فصل حجاب در عهدش

فصل را بی اعتبار می‌بینم

جنگ سختی شود تمام جهان

کوه و صحرا فکار می‌بینم

کار و بار زمانه وارونه

قحط و هم ننگ وعار می‌بینم

چون دو ده سال پادشاهی کرد

شهیش برکنار می‌بینم

پسرش چون به تخت بنشیند

بوالعجب روزگار می‌بینم

نوجوانی به سان سرو بلند

رستمش بنده وار می‌بینم

در امور شهی است بی تدبیر

لیکنش بخت یار می‌بینم

بس فرومایگان بی حاصل

حامل کار و بار می‌بینم

مذهب و دین ضعیف می‌یابم

مُبتدع افتخار می‌بینم

ظلم پنهان، خیانت و تزویر

بر اعاظم شعار می‌بینم

ظلمت ظلم ظالمان دیار

بی حد و بی شمار می‌بینم

ماه را رو سیاه می‌یابم

مهر را دل فکار می‌بینم

دولت مرد و زن رود به فنا

حال مردم فکار می‌بینم

غارت و قتل مردم ایران

دست خارج به کار می‌بینم

کهنه رندی به کار اهرمنی

اندر این روزگار می‌بینم

دور او هم تمام خواهد شد

لشکری را سوار می‌بینم

شور و غوغای دین شود پیدا

سر به سر کارزار می‌بینم

قصه‌ای بس غریب می‌شنوم

غصه‌ای در دیار می‌بینم

جنگ و آشوب و فتنه‌ی بسیار

نام او زشت و خوار می‌بینم

کم ز چل چون که پادشاهی کرد

سلطه اش تار و مار می‌بینم

 غم مخور زانکه من در این تشویش

خرمی ‌وصل یار می‌بینم

بعد از او شاهی از میان برود

عالمی چون نگار می‌بینم

سیدی را ز نسل آل رسول

نام او، برقرار می‌بینم

نایب مهدی(عج) آشکار شود

سروری را سوار می‌بینم

پیشوای تمام دانایی

رهبری با وقار می‌بینم

متصف بر صفات سلطانیست

لیک درویش وار می‌بینم

رهنما و امام هفت اقلیم

نام او را شعار می‌بینم

همچو مولا جلال الدین مولا

شمس تبریز وار می‌بینم

بندگان جناب حضرت او

سر به سر تاجدار می‌بینم

گوهر شب چراغ بهر کمال

آن دُرِ شاهوار می‌بینم

هرکجا رو نهد به فضل الاه

دشمنش خاکسار می‌بینم

با کرامات و جامع آداب

آصف روزگار می‌بینم

تا چهل سال ای برادر من

دوره‌ی شهریار می‌بینم

بعد از آن خود امام خواهد بود

که جهان را مدار می‌بینم

صورت و سیرتش چو پیغمبر

علم و حلمش شعار می‌بینم

قائم شرع آل پیغمبر

به جهان آشکار می‌بینم

میم وحا، میم ودال می‌خوانند

نام آن نامدار می‌بینم

از کمربند آن سپهر وقار

تیغ چون ذوالفقار می‌بینم

جنگ سختی شود تمام جهان

کوه و صحرا فکار می‌بینم

مردمان جهان ز انس و پری

همه را در فرار می‌بینم

مر مسیح از سما فرود آید

گور دجال زار می‌بینم

رنگ یک چشم او به رنگ کبود

خری بر خر سوار می‌بینم

هر قدم از خرش بود میلی

دور گردون غبار می‌بینم

آل سفیان تمام کشته شوند

با هزاران سوار می‌بینم

مهدی وقت و عیسی دوران

هر دو را شهسوار می‌بینم

دین و دنیا از او شود معمور

خلق از او، بخت یار می‌بینم

مسکنش شهر کوفه خواهد بود

دولتش پایدار می‌بینم

هفت باشد وزیر سلطانم

همه را کامکار می‌بینم

زینت شرع و رونق اسلام

محکم و استوار می‌بینم

عاصیان از امام معصومم

خجل و شرمسار می‌بینم

گرگ با میش، شیر با آهو

در چرا، برقرار می‌بینم

نه درودی به خود همی ‌گویم

بلکه از سرّ یار می‌گویم

نعمت الله نشسته در کنجی

همه را در کنار می‌بینم.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۲۶
محمد حسنی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی