قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم
طبقه بندی موضوعی

ورود شاه دین به زمین کربلا

چهارشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۵۴ ب.ظ

در رکابش خیل جانبازان همه

نوجوانان و سرافرازان همه

رخش دولت زیر ران، رانَد همی

از شهادت آیه‌ها خواند همی

بامگاهی بر هیونی[68]‌‌‌‌ پا نهاد

ذو الجناح آنجا ز رفتن ایستاد

شه همی‌ راند و نجنبید او ز جا

بسته شد در آن زمینش دست و پا

با زبان حال گفتی آن هیون

چون توانم رفت، از این خاک چون؟

کعبه‌‌‌‌ی مقصود ما این منزلست

پای جانِ عالَم اینجا در گل است

قُلزم عشق است و دریای وفا

اندر این دریا شه ما ناخدا

شاه پرسید این زمین را نام چیست؟

آنکه اینجا را شناسد نام کیست؟

آن یکی گفت این زمین نینواست

نام آن هم ماریه هم کربلاست

گفت نی‌نی نینوا نی قتلگاست

کربلا نی منزل کرب و بلاست

کربلا نی هم منای ماست این

این سر کوی وفای ماست این

کِشتی ما را در اینجا لنگر است

منزل ما تا صباح محشر است

ما غریبان را بود اینجا وطن

خاک این صحرا بود ما را کفن

ای رفیقان بار ما منزل رسید

ناقه‌مان از بار بردن آرمید

منتهای مقصدِ ما از جهان

این مکان بود این مکان بود این مکان

راهها باشد در این صحرا عیان

تا به مُلکِ قدسِ دشت لامکان

هرکه را کشتی در ایندریا شکست

سر برون آورد از بحر اَلَست

هان بخوابانید اشترها کنون

ای زنان آیید از هودج برون

ای سواران پا برآرید از رکاب

اِنزِلوا فیها اِلی یَومِ الحِساب

یا اَحِبّائی هُنا حَطُّو الرِّحال

اِضربوا فیهَا الْخِیامَ وَ الحِجال

زین نگیرید ای سواران از هَیون

اِنَّ لی فِیها لِساناً مِن شُئوُن

شهسواران آمدند آنجا فرود

جملگی فارغ ز هربود و نبود

بارها از ناقه‌ها برداشتند

خیمه‌ها در خیمه‌ها افراشتند

هریکی در گوشه‌ای اندر نیاز

در برِ آن بی‌نیازِ جان‌نواز

جمله را همت همه جان باختن

خویشتن، در خاک و خون انداختن

جمله را در سر، هواهای دگر

فارغ از این عالمِ پرشور و شر

شیرمردانی دو عالم باخته

برفرازِ عرش، مرکب تاخته

آستین افشانده برکون و مکان

پا زده یکباره بر جانِ جهان

لاابالی‌وار میدان آمده

دست همت بر جهانِ جان زده

تشنه‌لبْ شیران، ولی آن شیرها

تشنه‌ی آب دم شمشیرها

آری آری هرکه باشد ای مهان

تشنه‌ی دیدار آن جانِ جهان

می‌دهندش از دم شمشیر، آب

هم ز مینای لب خنجر، شراب

ای خوشا خونی که اندر راه او

از دم شمشیر آید در گلو

قطره‌ای زان، بهتر از صد کوثر است

در مذاقِ عاشق از جان خوشتر است

سینه خواهم چاک‌چاک از تیر او

هم گلو ببریده از شمشیر او

تا در آن حالت همی‌سازم بیان

شرح‌حال اشتیاق دوستان

یک دهان خواهم پر از خون جگر

تا بگویم درد دل را سربه‌‌‌‌سر

گفتنی نَبوَد و لیکن دردِ من

شرح آن بشنو ز رنگ زرد من

درد دل خواهم اگر شرح آورم

هم بسوزد خامه و هم دفترم

آتش افتد در زمین و آسمان

آتش پنهان اگر سازم عیان

آتشی در من گرفته این زمان

سخت می‌ترسم بسوزد جسم و جان وانشان این آتشم را از ستیز

همتی ای چشم تر، آبی بریز

تا بگویم باقی این داستان

آتشم را لحظه‌ای آبی ‌فشان

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۲۴
محمد حسنی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی