قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم
طبقه بندی موضوعی

اى خدا اى از تو دلها را نشاط

چهارشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۲:۴۱ ب.ظ

 اى خدا اى از تو دلها را نشاط

اى به یادت جسم و جان را ارتباط

اى فلک سرگشته‌ى سوداى تو

هستى عالم به یک ایماى تو

پرتو خورشید نورافشان ز توست

آب و رنگ چهره‌ى خوبان ز توست

اى همه هستى ز نورِ هستِ تو

چشم امید همه در دستِ تو

از تو خواهم از عنایت یک نظر

تا نه جان دانم نه تن دانم نه سر

هرکجا دردى خریدارى کنم

آتشى هرجا پرستارى کنم

اى انیسِ جان غم فرسوده‌ام

اى به یادت آه دردآلوده‌ام

یک نظر از تو ز من جان باختن

از تو سوزانیدن از من ساختن

اى خدا شورى که جان بازى کنم

همتى ده تا سراندازى کنم

اى بهشت و کوثر و طوباى من

اى تو هم دنیا و هم عُقباى من

راحتِ من، رَوحِ من، ریحانِ من

روضه‌ى من، باغِ من، رضوانِ من

شاه منِ، سلطانِ من، مولاىِ من

بهجت این جانِ غم‌فرساىِ من

مذهبِ من، ملتِ من، دینِ من

شادى این خاطر غمگینِ من

یا مُنى قَلبى، نَعیمى جَنَّتى

یا هَوى نَفْسى، حَیوتى بَهجتى

یا ضِیاءَ القلبِ یا نُورَ القُلوب

یا مُزیلَ الْهَمِّ کَشّافَ الْکُروُب

یا طَبیبى مِنکَ دائى و الدَّواء

یا حَبیبى مِنکَ سُقمى وَ الشِّفاء

اى رفیقِ خلوت تنهائی‌ام

اى انیسِ این دل سودائی‌‌‌‌ام

اِنْ تُرِدْ قَتلى وَ فى قَتلى رِضاک

ذاکَ جِسمى ذاکَ رُوحى فِى فِناک

نقد ذاتم کم‌عیار و پُرغِش است

درخورِ صد کوه پر از آتش است

چون جز آتش مصرف دیگر نداشت

هرکجا بُردم کس آن را برنداشت

اندرین بازار گرداندم بسى

نزد هر کس بردم و هر ناکسى

در بهایش یک پشیزى کس نداد

پیش تو آوردم اینک اى جواد

رد مکن آن را که در بازار توست

خوار، اما خارى از گلزار توست

گر نمى‌خواهى تو هم اى دادگر

من هم او را خود نمى‌خواهم دگر

در دَوِ[51]‌‌‌‌ اول من آن را یافتم

بر سر بازار تو انداختم

هرکه خواهد سازدش گو پایمال

خواهد او را سگ خورد خواهد شغال

هرچه آید بر سر او آنِ توست

این متاع توست این دکان توست

این گمانم نیست، لیکن اى کریم

اى عطایت عام و وى عفوت عظیم

که متاع فاسدى بس ناروا

در کفِ مسکین، فقیرى بینوا

در همه بازارها گردانده‌اى

از در هرناکس و کس رانده‌اى

در دکانى یک خریداریش نِهْ

هیچ شهرى روى بازاریش نِه

پیش تو آورده با امیدها

کاى ز خصلت نعمتت جاویدها

از من این کالاى بى‌رونق بخر

منگر آن را، در امید من نِگر

رد کنى آن را به او واپس دهى

دست او بردست هرناکس دهى

خاصه چون من، عاجز و درمانده‌اى

بیکسى، خوارى، ز هردر رانده‌اى

مبتلایى، دردمندى، خسته‌اى

مستمندى، دست و پا بشکسته‌اى

خاصه با صد کوه امید و رجا

آستانت را گرفته مُلتجا

سالها خو کرده‌ى یغماى توست

پاى تا سر غرق در آلاى توست

خاصه توحید تو پیش انداخته

نزد تو آن را وسیله ساخته

روزگاران دم ز توحیدت زده

بلکه با توحیدت از مام آمده

دل ز توحید تو آمد پرفروغ

غرقِ توحید تو از پا تا کزوغ[53]‌‌‌‌

هم تو را بحر کرم بشناخته

اندر آن دریا سفینه ساخته

خاصه دارد خاصگانى را پناه

که پناه هرسفیدند و سیاه

چارده خورشیدِ گردون شرف

چارده بدرِ مُنیر بى‌کَلَف[54]‌‌‌‌

اولینْ‌شان آن مَهینْ وَخْشور[52]‌‌‌‌ بود

کز جَبینِ او فروزان نور بود

و الضُّحى یک لَمعه‌اى از نور او

نکهتى و اللیل از گیسوى او

آیتى از خوى او خُلْقٍ عَظیم

نَعت او بِالمؤمنین وَ هُوَ رَحیم

خوشه‌چینِ خرمنِ عِلمش مَلَک

خاشه روبِ[55]‌‌‌‌ محفل ِحکمش فلک

آخرین‌ْشان مرکز دنیا و دین

هم امانِ خَلق و خالق را امین

ساقى این دوره‌ى آخر زمان

باقى از بهر بقاى کُن فَکان

سِرِّ مَستور و دُرِ مخزونِ تو

گنجِ پنهان، لؤلؤ مکنونِ تو

آسمان اندر حریمش پرده‌اى

آفتاب از خوان او یک گِرده‌اى

حاکم و سلطان دارُ المُلک دین

مصطفى را جانشین آخرین

اوست شمع ماه و خور پروانه‌اش

عرش و کرسى، آستان خانه‌اش

پرتو خورشید، عکس روى اوست

آبِ حیوان رَشحه‌اى از جوى اوست

عالَم جاناست و جانِ عالَم است

خاتم است و جانشینِ خاتم است

مایه‌ام عجز و امیدم بس دراز

تکیه‌گاهم رحمتاست اى بى‌نیاز

تحفه‌ام توحید و خاصانم پناه

از چه مى‌ترسم دگر، اى پادشاه
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۲۴
محمد حسنی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی