قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم

مجموعه ای از حکایات و فضایل پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

قل الله ثم ذرهم
طبقه بندی موضوعی

تشرف شیخ سلمان به وسیله‌ی تراب سبیلو

دوشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۲۳ ق.ظ

[مرحوم ایت الله حاج شیخ جواد انصاری] می‌فرمودند: در همدان عالِمی به نام شیخ سلمان زندگی می‌کرد که اهل محراب و منبر بود و مرد بسیار خوبی بود. متصل به مسجدِ ایشان، دکه‌ای بود که در آن دکه، مردی به نام تراب سبیلو منزل داشت. تراب مردی بود که شارب زیادی داشت و شیخ از دیدن او متأذی بود و غالباً که از جلوی دکه‌ی او عبور می‌کرد، صورتش را بر می‌گردانید که او را نبیند. زمانی شیخ سلمان ختمی گرفت که خدمت حضرت ولی عصر (عج) برسد و از آداب این ختم آن بود که روز معینی غسل کند و مشغول به ذکری شود. اتفاقاً یکی از روزها که باید غسل می‌کرد، پولی نداشت و لذا متحیر بود و همانطور که در میان بازار راه می‌رفت و متفکر بود، تراب سبیلو با عجله آمد و یک ده شاهی، کف دست او گذاشت و رفت.

شیخ در عین حال که از دیدن او ناراحت بود، اما از رسیدن وجه حمام خوشحال شد و برای غسل به حمام رفت. زمانی گذشت تا ختم تمام شد، اما کاری صورت نگرفت. شیخ سلمان تصمیم گرفت که ترک مراوده کند و دیگر با کسی معاشرت ننماید و به مسجد هم نرود.

درِب خانه را به روی خود بست و به اهل خانه دستور داد که کسی را به منزل راه ندهند. در همان وقت، یک مرتبه صدای درِب خانه بلند شد و دیدند تراب سبیلو وارد شد و در گوشه‌ای نشست. شیخ بسیار ناراحت شد که من مایل به ملاقات احدی نبودم خصوصاً این مرد، پس سکوت نمود و سرش را به زیر انداخت. بعد از چند لحظه، تراب گفت: جناب آقا چرا می‌خواهی در خانه بنشینی و ترک مراوده با مردم بنمایی؟ برای آنکه به ملاقات و زیارت آقا نائل نشدی؟!

شیخ این سخن را که شنید خیلی تعجب کرد زیرا کسی از نیت او آگاه نبود و به یاد موضوع وجهِ حمام نیز افتاد؛ لذا برخاست و خیلی مودب نشست.

تراب گفت: اگر مایل به زیارت آقا هستی برخیز که برویم. شیخ برخاست و خیلی با ادب رفتند تا رسیدند به بازار آهنگرها. تراب گفت: آن آقایی که عمامه سبز به سر دارد و در دکان آن مرد آهنگر نشسته، آقا امام زمان (ع) است. شیخ سلمان به مجرد اینکه چشمش به حضرت افتاد، اعضاء و جوارحش به لرزه درآمد و سکوت اختیار نمود و نتوانست از جا حرکت کند و سخنی بگوید. حضرت در همان فاصله فرمودند: برو پیش تراب و هر چه به تو ‌گفت به آن عمل نما[1].


[1] کتاب سوخته، (زندکینامه مرحوم ایت اله انصاری) [با اندکی ویرایش]

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۱۰
محمد حسنی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی